
از شیددل هیچ نشانی نداشتیم جز سایهای محوِ و گنگ، آرام آرام و به سختی، طی مسیری که بیشتر به داستانهای پلیسی میمانست، ردِ او را در مکزیک یافتیم، و توانستیم قطعات پازلی را کنار هم بچینیم که تصویری یا تصوری از او به ما بدهد.
در مسیر آشنایی با او حمید شانس، بهنام کلهرنیا، آریاسب دادبه، آیدین آغداشلو، عباس یزدی، عباس مشهدیزاده، محمد حسین ماهر، فریدون کسرایی و سعید شهلاپور مارا یاری کردند.
حلقهای از شاگردان قدیمیاش دوستانش و معدود کارهایی که به سختی مییافتیم و دوستانی که هریک نشانی از کاری یا نوشتهای، یا کتابی نزد دیگری را به ما میدادند مارا با شیددل آشنا کردند. جالب آن بود که به هر کسی که میرسیدیم بیش از هرچیز از خصوصیات اخلاقی او میگفت: از انسانیتش، حمایتش، شیوهی آموزشش و خلقیاتش. اینگونه بود که فهمیدم که شیددل نه تنها بر بوم که بر صحنهی زندگی نیز هنرمندانه زیسته است. اکنون شیددل بیش از کارهایش با شاگردانی که تربیت کرده بر ما تأثیر میگذارد.
اما وقتی کارهایش را میبینیم باید در قضاوت کردن اندکی تأمل کنیم، به آنها دل بسپاریم و در آنها دقت کنیم تا کلیدهای ورودیشان را بیابیم. حال که در تصویر به دست آمده از همهی این کنکاشها مینگریم، مردی را در دوردستترین نقطهی جهان میبینیم؛ مردی با اخلاق، پرکار، حساس، دقیق، بسیار مسلط به حرفه و ابزار کارش، اندیشمند و نقاش. مردی که در زمانهی نابودی ایدئولوژیها به آرمانش وفادار است. مردی که در دوران نسبیتگراییها پست مدرنیتی هنوز ایدئالیست باقی مانده است. مردی که هنوز رؤیای خود را از یاد نبرده است.
جهت مطالعهی مقالاتِ این فصل، به بخش «مقالات مرتبط در فصلنامه»، در انتهای این صفحه مراجعه کنید.