بخشی از متن:
عکس و عکاسی
از آغاز ورود هنر عکاسی به ایرانزمین تا این سالها که نزدیک به یکصد و چهل و چهار سال میشود، این فن همچون بسیاری از زمینههای نو درآمد، ادبیات و فرهنگ ویژۀ خود را در زبان فارسی و در میان ایرانیان بنیاد نهاده، گسترش و رواج داده است، تا آنجا که، امروزه ما میتوانیم، در تاریخ عکاسی ایران، برای آن دری جداگانه گشوده، در پیرامون آن به گفتگو پردازیم.
نخست باید سخن را از واژه یا اصطلاح «عکس» بیاغازیم که همۀ سخنها در این کتاب بر سر آن بوده است. بیگمان بسیاری از خوانندگان میدانند که «عکس» یک واژۀ تازی است که در زبان فارسی به معنیهای گوناگون به کار برده شده است، لیک کاربُرد هنری آن در گذشته، یعنی پیش از پیدایش هنر عکاسی در ایرن، اصطلاحی بوده در رشته نگارگری و آن یک گونه آرایش کناره و حاشیۀ صفحههای کتابهای دستنوشت است که به «صنعت عکس» یا «عکس» شهرت یافته است.
در هنر عکس، نخست بر روی برگی از کاغذ نسبتاً ضخیم که درست به اندازۀ صفحۀ کتاب مورد نظر بریده میشد، مقداری نقش شاخ و برگ و گُل و جانوران و پرندگان طرح انداخته، درون هیکل آنها را به دقّت بریده در میآورند، و چون این ورق مشبّک را بر روی صفحهای از کتاب یا ورقی کاغذ دیگر نهاده، آن را با رنگی کممایه که چندان جسمیّتی نداشت، میاندودند؛ رنگ از جاهای بریده شده و خالی، بر روی کاغذ زیرین نفوذ کرده اثر میگذاشت و چون کاغذ زَبَرین را بر میداشتند نقشها عیناً در کاغذ زیرین نمایان و منعکس میگردید، و پس از خشک شدن، گاه دور و پیرامون نقشها را قلمگیری مشکی، یا تحریر زرّین میکردند و آنها را مشخّصتر و زیباتر میساختند و میتوان گفت این هنر که تنها در آرایش حاشیۀ کتابها و مرقّعها به کار میرفت، همچون هنر «استنسیل» (stencil) در کشورهای اروپایی بود.
با عمل «عکس» کتابسازان و صحّافان میتوانستند، با صرف وقت کمتری (در سنجش با تشعیرسازی و حل کاری و تذهیب)، پی در پی، برگهای فراوانی از کتابهای دستنوشت را، آراسته، آمادۀ صحّافی نمایند، و گاه برای ایجاد تنوّع و پیشگیری از یکنواختی نقشها، چندین طرح برای عمل عکس، یکجا، آماده ساخته، آنها را به تناوب در صفحههای کتابها تکرار و منعکس میکردند.
این هنر پس از روی کار آمدن صنعت چاپ سنگی و سربی و منسوخ شدن نوشتن کتابها با دست و قلم نی، کمکم فراموش شده از میان رفت و سالها اسم و اصطلاح «عکس» بیمسمّی باقی ماند تا با ورود «فتوگرافی» به ایران در آن معنی به کار گرفته شد.
پیش از ترجمه یا مطابقت واژۀ «عکس» با «فتوگرافی» در یک زمان یا همعرض با آن، اصطلاح فرنگی photography را به صورتهای گوناگون در زبان و نوشتههای فارسی گفته و ضبط کردهاند. از جمله آن را به شکل «فتگرافی» ، «فوتگرافی» ، «فتوغرافی» ، «فتوقرافی» ، «فوتوگرافی» ، «فیدوغرافی» و سرانجام به شکل تثبیتشدۀ «فتوگرافی» مییابیم. سپس که خواستند در برابر آن یک اصطلاح ایرانی برگزینند، از آن جهت که تصویر انسان، انعکاسی از چهره یا هیکل او بر روی شیشه یا ورقۀ نقره یا کاغذ میباشد، آن را «فن عکس» یا «عمل عکس» و «صنعت عکس» و یا «فن کاسی» و بالاخره «عکاسی» و «عکسبرداری» نامیدهاند. و بدینسان photographer را «عکاس» و «عکسانداز» و سردستۀ آنان را «عکاسباشی» و عکاس شاه یا ولیعهد، را «عکاس مخصوص» یا «عکاس سرکاری» و آتلیۀ آن را «عکاسخانه» یا «عکسخانه» و یک بار هم «معکّس» برابرگذاری کردهاند.
اما وسیلهای که با آن عکس میگرفتند – camera به انگلیسی – گاه «جعبۀ عکس» یا «دستگاه عکس» و «دستگاه عکساندازی» و «اسباب عکس» و «ماشین عکاسی» و «دستگاه عکسبرداری» و «دوربین عکس یا عکّاسی» نامیده میشد و سرانجام امروزه آن را تنها «دوربین مینامند و ما اصطلاح «دوربین» را به معنی و برابر «کامرا» برای نخستین بار به سال ۱۲۹۳ هـ . ق. در اعلان «مسیو فکرد» که پیش از این از آن یاد کردیم، مییابیم.
در آذربایگان «دوربین عکاسی» را «ماشین عکاسی» مینامند و اصطلاح دوربین مطلقاً معمول نیست و آن را تنها در مورد دوربین چشمی بکار میبرند. …
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.