نقاشی جلیل ضیاپور

نقاشی / جلیل ضیاپور

بخشی از متن:

از همان اوان حس میکردم که هدف و روش نقاش جز آن باید باشد که در پیش ما رواج دارد! خوشبختانه دیدن محیط هنری اروپا بخصوص پاریس، تأثیر عمیقی در من بخشید و مرا در آنچه که عقیده داشتم پایدارترم گردانید. هنرمندان ما غالباً شکایت دارند که محیط ما هنرمندپرور و مساعد نیست؟ و هنرمند تشویق نمیشود و مردم هنر نمی‌فهمند!! اینگونه اعتراضات بیجا بیشتر از اینست که عموماً از این اصل مهم بیخبرند که «محیط مساعد و هنری را خود هنرمند است که باید فراهم کند نه مردم» و غافلند که هنرمند خود مسئول این نامساعدی محیطش میباشد. مردی که هنرمندیها را نه ‌بینند و در مورد سلیقه‌های مختلف سخنهائی نشنوند، و چشمشان آنطور که باید بکارهای هنری آشنا نشود، چگونه میتوانند مروج هنر و مشوق هنرمند باشند!؟ بیجاتر و عجیب‌تر اینکه هنرمندان ما، هر یک، از پیر و جوان، با کشیدن دو تا صورت شبیه از مغفور خاقان و چند منظره از شاه عبدالعظیم و گلاب‌دره یا قهوه‌خانه‌ها باین عنوان که طبیعی میسازند خود را از نقاشان چیره‌دست می‌پندارند، و انتظارها از مردم دارند غافل از  اینکه کورکورانه دنبال یکنوع نقاشی قراردادی و مبتذل از سنه‌های گذشته را گرفته‌اند و یا بر پشت پای گذشتگان نهاده پیش میروند. پیشروی که نه، بلکه رکود باید گفت زیرا همه‌اش کورکورانه و تقلیدی است. حتی کپی محض و غلط و بدون فهم از روی طبیعت. نقاشیهای ما از شعر و داستانسرائی و شعر و شاعری ما، از سجع و قافیه بیرون نیست. موسیقی ما آهنگش همان موسیقی بربری و آوازهایمان اهمیتش بیشتر روی شعر و معانیش میباشد آنهم بطور دیمی و دلهوسه، یعنی در ساز هر جور که پنجه روی آن بگردد و در آواز هرگونه که صدا در حلقوم و ناف بچرخد. البته هیچکس منکر این نیست که هنرهای زیبا باید معرف احساسات آدمی، و سند روحیه‌ی روز مردم یک محیط باشد ولی باید که همه‌ی این وسائل بنحو درستی بکار رود و جنبه‌ی هنری آن بر دیمی بودنش حتماً مزیت داشته باشد و بیش از همه منظور آن باشد که حدود و هدف خود را بیش از حدود و هدف سایر هنرها بالاستقلال مراعات کند. و نیز باید دانست که هنر در اصل یعنی ایجاد کردنست یعنی بیان احساسات را نمودن بوجه عالیتر و غیر عامیانه زیرا خواهی نخواهی هر اثری چه بد و چه خوب در هر حال، بیان احساسات می‌کند. و همه کس بهر زبانی که شده ولو هم که الکن باشد منظور خود را بیان می‌نماید بی‌آنکه در سلیس بیان کردنش در بند نظم و ترکیب کلمات و یا زیبائی تشبیهات و جملاتش باشد. «غالب مردم معتقدند که هنر یک چیز خدادادی و طبیعی است! نقاش یا نویسنده‌ی خوب شدن، مجسمه‌ساز یا موسیقی‌دان خوب بودن همه و همه بسته باینست که شخص ذوق طبیعی داشته باشد. درست است که اگر کسی باندازه‌ی کافی بقول مردم ذوق طبیعی (و بقول بنده ذوق کسبی) نداشته باشد هنرمند نمیتواند بشود ولی در هر حال برای هنرمند خوب شدن، کار و پشتکار، فهم در طبیعت، و طرز استفاده‌ی از آن بنفع خود، و دانستن هدف هنر لازم است. باید متذکر شد که طبیعت هرگز پیشه‌ای را برای کسی انتخاب نمیکند، و بر پیشانی او نمینویسد که این باید نقاش و آن دیگری موسیقی‌دان شود. بایدی در کار نیست جز پشتکار. هرکس باندازه ذوق خود برای هنرمند خوب شدن در طلب خواهش و پرورش سلیقه‌ی خود می‌کوشد، و کم‌کم در آن رخنه می‌کند تا نتیجه‌ی لازم را بگیرد. یک هنرمند، باید با پشتکار و اعتیاد خود در پیشه‌اش، از حال عادی، در یک عالم خصوصی‌تر وارد شود، تا بتواند آن نمایشات و جلوه‌های دقیق‌تر طبیعت را که از دسترس مردمان عادی «بعلت توجه نداشتن مستقیمشان بآنها» دور است دقیقاً به‌بیند، تا بدینوسیله، هم حس بینائیش را بپرورد و هم محسوسات خود را از روزنه‌ی چشم خویش با اصول هنری، و مهارت سهل و ممتنع نشان بدهد.

در میان هنرها، هنر نقاشی در ایران جان گرفته است و بشکفتن و بالیدن روی نهاده. قریحه‌های جوان و طبع‌های زنده و بیدار در راه این هنر بکار افتاده و هر چند ماه نمونه‌های تازه از آثار هنرمندی که بی‌خبر دیگران طریق خود را جسته و یافته است چشم هنردوستان را روشنی می‌بخشد.

پس از افول هنر مینیاتور از اواخر دوره صفوی، و دوره کوتاهی از طبیعت‌نگاری که با کمال‌الملک آغاز شد و بشاگردان وی پایان یافت، این نخستین باری است که در هنر نقاشی ایران آثار جنبش و حیات واقعی دیده میشود؛ و نیز شاید نخستین باری است در ایران که نقاشی از راه باریک خود بدر آمده و قدم در شاهراه گذاشته و دامنه احوالی را که تصویر و بیان می‌کند وسعت داده و در پی آنست که با هنرهای اساسی ایران، شعر و معماری و موسیقی، پهلو بزند.

تردید نیست که در این راه گام اول را برداشته است، و این نمایشگاه برهان آنست.

نگارگر امروز، چنانکه باید، پیرو شیوه نو است و در پی سواد برداشتن از طبیعت نیست. در پی آنست که احساس اصیل و نیرومندی را که در خاطرش نقش بسته آشکار کند و شکل ببخشد. درین مقصود از همه نقشهای عالم، از خطوط و رنگهای گوناگون و ترکیب صورتهای طبیعت مدد می‌طلبد و هر چه او را بکار آید بهم می‌پیوندد. غم آن ندارد که بعضی شکلها در دستش می‌شکند و رنگها از راه بدر میرود و خط مستی می‌کند و زنده و بیجان درهم می‌آمیزد.

اگر جلوه رنگهاست که خاطر او را از کف برده است، رنگ بر عالم می‌پاشد و منظری از عشق و عشوه و غوغای رنگها میسازد، و یا غم وجود را در دل رنگهای تیره و پردرد می‌نشاند، و یا در مستی رنگها نشانی از عالم بی‌خودی و بی‌خبری بدست میدهد.

اگر رمز خطهاست که او را در خود کشیده است دل از زوائد می‌پردازد و کشفها و دریافتهای تازه خود را از عالم خطوط برای ما ارمغان می‌آورد. با دو خط که نمودار ابرو و بینی است جوهر چهره‌ای را آشکار می‌کند، با چند گردش قلم آن سادگی باطنی را که در اشکال پیچیده و دشوار طبیعت نهفته است بما می‌سپرد.

اگر نکته‌ای در دلش رخنه کرده و او را آرام نمی‌گذارد، آن نکته را خواه صورتی باشد و خواه حالتی، بصد گونه مکرر می‌کند و همه عالم را جلوه‌گاه آن نکته می‌سازد تا ما نیز بآن نکته که کوچک مینمود خو می‌کنیم و بعالم ژرف و پهناور آن پا می‌گذاریم.

اگر طبع خیال‌انگیز داشته باشد و دست در کام نهانخانه خاطر کند، نقشهای عجب در برابر دیدگان ما می‌گسترد: یکجا عالمی مسحور چون عالم رؤیا می‌‌آفریند و یکجا چون شاعران، حد و بند را از اشیاء برمی‌گیرد و تصور را آزادی می‌بخشد و چهره ظاهر و صورت باطن را درهم می‌آمیزد و صورتی که بدیده ظاهر بین غریب می‌نماید نقش می‌کند.

اگر شوخ طبع و تیزبین باشد، اجزاء وجود را ببازی ترکیب می‌کند و نکته‌های طنزآمیز خطوط و رنگها را بکنایه و اشاره آشکار می‌سازد.

تماشاگری که بی‌خبر از کوشش نقاش همه در پی صورتی زیبا یا منظره‌ای طبیعی است راه خطا میرود و از کار نقاشان طرفی امروز نمی‌بندد. نقاشان بزرگی نیز که صورت زیبائی از انسان و طبیعت ساخته‌اند آنهمه را ساخته‌اند تا «آنی» را که در طلعت مضمون یافته‌اند بیان کنند هیچ نقاش بزرگی پرده‌های خود را جایگاه تقلید صورتی که فقط چشم می‌بیند نساخته است.

اما بی‌گمان تنها فرار از تقلید و درهم ریختن اشکال و خطوط نیز کسی را در صف نقاشان اصیل و خلاق قرار نمی‌دهد. …

۰ دیدگاه

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

ارسال دیدگاه

سبد خرید ۰ محصول