معرفی مقاله:
همانطور كه در مقدمه مقاله آمده است، هدف از اين نوشته بررسى دستاوردهاى سياسى شرقشناسى نيست. بلكه درکِ ریشههای فکریِ منجر به این علمِ مستقل است.
علیرضا سیّد احمدیان، نویسندهی این مقاله، به سوالاتی اساسی در موردِ ریشههای فلسفی و علمیِ دانشِ «شرقشناسی» در دورانِ اوج و افولِ آن پاسخ میدهد. چطور میتوان وجودِ دانشِ «شرقشناسی» و در مقابل، عدمِ وجودِ دانشِ «غربشناسی» را توضیح داد؟ برایِ دسترسی به ریشههای پیدایشِ این دانش، نویسنده نخست به موقعیتِ جغرافیایی و تاریخیِ شرق در ابتدای ظهورِ فلسفه میپردازد. سرچشمهی بهوجود آمدنِ مفهومِ «غربی» و «غیر غربی» در زمانِ یونان باستان کلید میخورد. اما چگونه این دو مفهوم راهِ خود را به دنیایِ فکریِ آن دوران و پس از آن باز میکنند؟ چطور فلسفه مسیحی توانست وحدتی میانِ عقل و شرع بهبار بنشاند؟ نقشِ چشمگیرِ تاریخباورانِ سدهی هجدهم، هردر و هامان در طرحِ شرقِ تاریخی و فلسفی چه بود؟ مفاهیمی چون «نگاه به درون/نگاه به بیرون» یا «شرع/عقل» چگونه در عناصرِ معرّف شرق و غرب جای گرفتند؟
نویسنده همچنین به جریانِ استشراق بر ضدِ مدرنیته حاکم در سدهی بیستم و چگونگی شکلگیری آن در فرانسه توسط رنه گنون میپردازد. چنین جریاناتی با اندکی تأخیر در ایران نیز انعکاس وسیعی یافتند. آنها پس از مدتی به محاق رفتند. نحلهی دومِ استشراق که بهمراتب جدیتر از نحلهی اول و عمدتاً معطوف به ایران است، از آنِ متفکر ِ مستشرقِ فرانسوی هانری کُربَن است. کربن به عنوانِ یک متفکر غربی، که در پیوستگی و استمرارِ سنت فلسفی و بالندهی غربی بار آمده بود، در سنتی که بدان تعلق خاطر یافت، همین پیوستگی و انسجام را میجست. طرحی که او از «استمرار فرهنگ ایران» در اذهانِ روشنفکرانِ ایرانی منقوش ساخت، پایدارتر از آن بود که بتواند به آسانی مورد بازنگریِ ایشان واقع شود. و درست به دلیلِ همین اشرافِ حضوری به چیزی که قبلأ در درون جسته بود، بحران در فکرِ سنتی شیعی از نظرِ او مخفی و از اینرو بلاموضوع ماند. در مؤخره این نوشته، علیرضا سیّد احمدیان جریان های معاصرِ روشنفکری ایرانی را یک بار دیگر از نظر میگذراند.
بخشی از متن:
این نوشته به طرح برخی از مبانی فکری شرقشناسی خواهد پرداخت. سرفصلهای مهم تاریخ آن را تا تبدیل به یکی از شاخههای علوم انسانی بهاجمال مورد بررسی قرار خواهد داد. این مقاله تردید در کارآمدیِ نگاه شرقشناسانه و استشراقی در حل معضل آگاهی را منظور خود قرار داده، امّا دیدگاه آن در عناد و خصومت با علم «شرقشناسی» و مشابه نگاه مؤلّفانی چون ادؤارد سعید نیست که بیشتر بر دستاوردهای سیاسیِ شرقشناسی نظر دارند. منظور اولاً بازجویی ریشههای فکری منجر به شکلگیریِ علم مستقل شرقشناسی است. ثانیاً تردید در این که دانش شرقشناسی بتواند منشأ خودآگاهی شرقی شمرده شود…
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.