بخشی از متن:
بدون شک بروز عقیده یا نظریه هنری نویی که بخواهد عقاید و نظریات گذشته را کنار زده جایگزین آن شود گو اینکه منطقی و صحیح باشد و ابرازکنندهگان آن بر اثر تجارب کافی و دقیقی بآن رسیده باشند چون برای مردم تازه و نامانوس است همه آنرا نمیپذیرند و در مقابل آن دستهی مخالفی که بکهنهها معتقدند صفآرائی خواهند کرد. این دسته را بصرف اینکه از گذشته طرفداری میکنند نمیشود کهنهپرست نامید زیرا جانبداری آنها از کهنهها روی تعصب احمقانه نیست بلکه بچیز تازه عادت نکردهاند و همین نداشتن عادت آنها را از هر تازهای بری کرده است، هنرمندانی که صاحب نظریات جدید هستند و یا از نظریات جدید پیروی میکنند باید پدیدهی فکر خود را که بدون شک از گذشته جدا نیست و در عین حال چیز تازهایست، با روش منطقی و صحیحی تشریح نمایند. باید برای نظریاتی که مدعی هستند تکمیل یافتهی نظریات گذشتگان است منطقی محکم و استدلال قانعکننده داشته باشند، زیرا تنها نوی قابل پذیرش است که مدافع آن منطق قوی و استدلال صحیح باشد، ولی حالا باید دید هر نظریهی نو و عقیدهی هنری صحیحی که در عین حال منطقی و درست باشد و تمام عوامل و شرایط تکامل در آن دیده شود یعنی نظریهای باشد که نظریات گذشتگان را کاملتر کرده باشد، آیا برای مردم حتی دستهی خواص قابل قبول خواهد بود یا نه؟ اینجاست که صاحب نظریه باید رژیم اقتصادی و طرز زندگی اجتماعی مردمی را که با آنها برخوردارد مورد مطالعه قرار دهد، باید بهبیند سطح دانش و معرفت مردم بر چه پایهای قرار گرفته است، آیا پس از تلاش و فعالیت زمینهی مساعدی برای درک مطالب مورد نظر پدید میاید و یا بالعکس زمینهی مساعد باین زودیها فراهم نمیشود. حال اگر به موقعیت اجتماعی مردم ایران توجه کنیم و با دقت اوضاع را بررسی نمائیم میبینیم با وضع فعلی زندگی مردم ایران چه از نظر رژیم اقتصادی و یا اصول فرهنگی و هنری (که پیشرفت و یا عدم ترقی آن بدون شک مربوط بوضع اقتصادی میباشد) هیچگونه زمینهی مساعدی برای پیشرفت نظریات و عقاید تازه و نو هنری مهیا نیست، اگر شخص وارد و دقیقی بوضع فعلی ایران توجه کند در بین تیپ تحصیلکرده جوانانی را مییابد که از پیشروترین تئوری اجتماعی جهان جانبداری میکنند و در موقع لزوم موبمو آنرا تشریح مینمایند ولی وقتی گفتگو از پیشرفت فرهنگ و هنر پیش میاید بعللی با آن مخالفت میکنند، و حال آنکه با تغییر رژیم اقتصادی دگرگونی در فرهنگ و هنر جبری است و بدون شک زندگی تازه و نو به هنر جدید احتیاج دارد، اینجا باین نتیجه میرسیم که علت پذیرش تئوریهای نو اقتصادی و مخالفت با روشهای تازهی هنری اینست که چون نمود پیشرفت امور اقتصادی محسوستر است فهم مزایای آن آسانتر و پیشرفت آن سریعتر میباشد، زیرا بدهقانی که با گاوآهن خاک زمین را زیر و رو کرده برای کشت آماده مینماید و کار یک ساعت را یک روزه انجام میدهد زودتر میشود مزایای وسیلهی کار صحیحتر یعنی (تراکتور) را فهماند تا کسی که از شعر قدیم خوشش میاید و از دلی دلی موسیقی ایرانی لذت میبرد روشهای نوین هنری را و حال آنکه آن دو یکی وسیلهی کهنه و ناقص است و دیگری وسیلهی تکمیل یافته و پدیدهی زمان حال، در اینصورت وقتی ما تیپ فهمیده و پیشرو اجتماع کشور خود را میبینیم بجهاتیکه برای مردم بصیر روشن است با پیشرفت هنر مخالفت میکنند و در اینمورد از کهنهها جانبداری مینمایند به این نتیجه میرسیم که قضاوت آنها دربارهی هنر بیمورد و نادرست است و اظهار نظرشان بعللی که قبلاً ذکر شد نمیتواند ملاک و مأخذی برای سنجش و داوری آثار و مباحث هنری باشد. …
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.