نقاشی-ناصر-در-بندر-کیاده-اثر-قاسم-حاجی‌زاده

ناصر در بندر حسن کیاده / حرف‌های قاسم حاجی‌زاده

معرفی مقاله:

قاسم حاجی‌زاده، نقاش ایرانی، کارش را با نقاشی‌های آبستره آغاز کرد. در این مسیر نقاشانی چون فریدون آو، منیر فرمانفرمایان بر او تأثیر بسیار گذاشتند. اما این اردشیر محصص بود که باعث شد او از نقاشی‌های آبستره به فیگوراتیو روی آورد و نقاشی از روی عکس‌های قدیمی را آغاز کند. بعدها این نقاشی‌ها به یکی از موضوعات اصلی کارهایش بدل شد. حاجی‌زاده در این مقاله خود به روایت زندگی‌اش، و عواملی که بر شیوه‌ی نقاشی او تأثیر گذاشته‌اند پرداخته است.

بخشی از متن:

عكس‌های قدیمى جزئی از خاطرات بچگی من بودند. در لاهیجان در همسایگی خانه‌اى که در آن به دنیا آمدم و بزرگ شدم یک عكاس مهاجر زندگی می‌کرد. در حیاط خانه‌مان یک دوربین فانوسى گذاشته بود و براى شناسنامه و… از مردم عکس مى‌گرفت. کاغذ‌ها را در تشت اسید می‌انداخت و عكس‌ها به تدریج رنگ پیدا مى‌كرد. جزو بازی‌های کودکی من تماشای کار او بود. عكس‌هاى دسته‌جمعى را كه این همه دوست دارم، بیشتر برمى‌گردد به باسمه‌هاى روسى كه در شمال ایران از نیكلا و خانواده‌های روس وجود داشت. مادرم عاشق نیكلا بود. سماور و هر چیزى كه مُهر نیكلا داشت از نظر او، مطابق تبلیغات آن موقع، درجه‌یک بود. خانه‌ی دایی‌ام پر از پوسترهاى روسى بود. آن‌ها را قاب می‌کرد و به دیوار مى‌زد. دایى من آدم خیلى معمولى‌اى بود. شغل آزاد داشت. آدم ساده‌ای بود که زیبایى تصویر را مى‌فهمید و این پوسترها را دوست داشت.

در نظر من كمال‌الملک آدم خیلى مهمى در هنر ایران است. من آرزو دارم ۲ سانتى‌متر در کارم مثل او باشد، و نمى‌توانم. كارهایش را از نزدیك دیده‌ام، خیلى نقاش بزرگى است. از نظر فكری هم با به‌وجود آوردن مدرسه مستظرفه و  تربیت شاگرد کار بزرگى در هنر ایران كرد.

یكى از بهترین هنرهای ما، نقاشى قهوه‌خانه‌ای‌ست. متأسفم كه اساتید خیلى از آن خوش‌شان نیامد. و جمع كردنِ نقاشى قهوه‌خانه‌اى براى کلکسیون ها هم مردم را از دیدن این نوع نقاشى محروم کرد. قدیم همه‌جا: در شهرهای شمال، در جنوب شهر تهران، در هر قهوه‌خانه‌اى، سه ـ چهار تا از این نقاشى‌ها بود. خیلی لذت‌بخش‌ بود كه موقع خوردن چاى، مى‌توانستى این‌ها را تماشا کنی. وقتی کوچک‌تر بودم كنار خیابان پرده‌خوانى راه می‌انداختند. نقاشى را نگاه می‌کردیم و پرده‌خوان با داستان‌هایش در تصاویر غلو مى‌كرد.

خیلی از این نقاش‌ها، مثلاً مدبر، در کارهایش از نقاشى‌هاى قاجارى استفاده می‌کرد. به نظرم این نقاشى قهوه‌خانه‌اى نقاشی رئالیستى مردم ایران بود که فرهنگ و تاریخِ قدیم ایران را مصور مى‌كرد. بعدها در قهوه‌خانه‌اى كه در خیابان لاله‌زار مى‌رفتم عكس ستار و بهروز وثوقى و… را به دیوار زدند. كلكسیونرها این نقاشى‌ها را خریدند و انبار كردند و این‌ها دیگر دیده نشد. حتی یک موزه‌ی بزرگ هم نداریم كه كارهاى قهوه‌خانه‌اى را جمع کرده باشد و بتوانیم لااقل آنجا به تماشای این کارها برویم. همین جمع شدن این نقاشی ها از بین مردم باعث شد كه فرهنگ‌اش هم از بین برود.

سوژه‌هایم همه حالتی نمایشی دارند. تمایل من به کشیدن‌شان هم بیشتر به همین خاطر است. این‌ها  در خانه‌شان عكس نگرفته‌اند، آماده شده‌اند و با چمدان لباس به عكاسخانه رفته‌اند. لباس‌هاى خوب‌شان را پوشیده‌اند، عكس گرفته‌اند و برگشته‌اند. همه‌ی این عكس‌ها این‌طورى هستند. آدم با خودش فكر می‌كند كه چه انگیزه‌اى این زوج را با ۵ ـ ۶ تا بچه سوق مى‌دهد كه راه بیفتند بروند عكاسخانه این لحظه‌ی زندگى‌شان را ثبت كنند. یا خیلى خوشحالند، یا بچه‌ی جدیدی آمده، به هر حال لابد یک جور شعف و خوشحالى در بین است.

سبد خرید ۰ محصول