اثری از منوچهر معتبر هنرمند نوگرای ایرانی.

نقدی بر نمایشگاه منوچهر معتبر / مهران مهاجر

 

معرفی مقاله:

در این مقاله مهران مهاجر نگاهی داشته به چهار دهه آثار نقاشی منوچهر معتبر در گالری آریانا، در تیرماه سال ۱۳۹۳.

.

بخشی از مقاله:

از پی چهار دهه تجربه‌ی مستمر نقاشی، به جرأت می‌توان گفت اكنون منوچهر معتبر بدل به یكی از چهره‌های برجسته‌ی هنر معاصر ایران گشته است، و به همین اعتبار سخن گفتن درباره‌ی كارهایش دشوار. با خطوطِ طراحی واردِ نقاشی‌های معتبر می‌شوم. انگار خطوط رمزِ ورود به دنیای این نقاشی‌ها است. دنیایی كه هم ساده است و هم رازآمیز. و شگفت‌ آن‌كه خط، این عام‌ترین و بسیط‌ترین عنصر نقاشی و طراحی، به خاص‌ترین و شخصی‌ترین خصوصیتِ دنیای نقاشی‌های نقاش بدل می‌شود. نمایشِ گزیده‌ای از چهار دهه كارِ نقاش این امكان را می‌دهد تا سیر تحول و پروردگی این سبكِ شخصی را پی بگیریم.

به گمان من در نقاشی‌‌های دهه‌ی ۵۰ علی‌رغم وجودِ نگاهی شخصی ــ كه عمدتاً در تركیب‌بندی‌های نامتعارف وفضاسازی‌های بیش‌وكم تك‌رنگ جلوه می‌كند و كارهای برجسته‌ای از جمله چند طبیعت بیجان از تنگ‌های شیشه‌ای این نگاه را متبلور می‌كنند ــ هنوز سبك و دنیای ویژه‌ی معتبر ساخته نشده است. گویا نقاش باید تجربه‌ی اجتماعی بزرگِ انقلاب و جنگ را از سر بگذراند تا از دل آن، و به رغمِ غیابِ اشاره‌ای سرراست به این رخدادها، شیوه‌ی شخصی‌اش زاده شود (همین جا باید اشاره كنم برقراری گونه‌ای هم‌ارزی میان امرِ اجتماعی و امرِ شخصی یكی از ویژگی‌های دنیای معتبر است). در دهه‌ی شصت شالوده‌های این دنیای شخصی ساخته می‌شوند و در دهه‌ی هفتاد ساختمان این بنا از ساختمان‌‌های پیرامون متمایز می‌شود و در دهه‌ها‌ی هشتاد و نود دنیای نقاشی‌های معتبر ثبات پیدا می‌كند و در عین حال سویه‌های تازه‌ی خود را آشكار می‌كند.

در آغاز دهه‌ی شصت انگار پیكره‌ی سنگینِ زنانِ سیاه‌پوش، رخدادهای سیاسی و اجتماعی یادشده را به درون دنیای نقاشی‌ها می‌آورند و در برخی نقاشی‌ها زنی تنها اما باردار انگار ورود اینان را به این دنیا از پنجره نظاره می‌كند. برهم‌نهادِ میانِ این نظاره و آن حضور چندان روشن نیست و احتمالاً در ذهنِ فرد فرد هر مخاطب  به گونه‌ای خاص ‌نقش خواهد بست. سیاهی جامه‌ی زنان از نقاشی‌های نقاش رخت برنمی‌بندند، بل با دگردیسی، در جامه‌ی سطوحی سیاه و نیمه‌انتزاعی، بی‌اغراق تا امروز در تمامی نقاشی‌هایش، حضوری همه‌جا‌گستر پیدا می‌كنند. و گاه با اندك رنگ‌هایی كه به دنیای او راه یافته‌اند، درمی‌آمیزند و خلوص‌ِ سبز‌ها و قرمزها را می‌گیرند و سفیدها را چرك‌ و خاكستری می‌كنند. میانِ این سطوحِ سیاه و خطوطِ نقاش، كشاكشی مدام در جریان است و گاه در میانه‌ی این كشاكش این دو حتی با هم یكی می‌شوند. شاید این سطوح نمادِ امر اجتماعی‌ باشند و خطوط ردّ و نشانِ شخصی نقاش، و جدال یا درآمیزش این دو هم برآمده از تجربه‌ی زیسته‌ی وی.

به دیده‌ی من خطوط ــ و به تَبَع‌شان سطوح ــ ‌در آثار نقاش دو كاركرد ویژه دارند؛ یكی این‌كه قاب یا چارچوب‌هایی درون قاب نقاشی می‌سازند و دیگر آن‌كه جوشش و جنبش را وارد دنیای صلب و ساكنِ مقوایی می‌كنند. این چارچوب‌ ساختن‌ها به چه معنا است؟ معتبر نقاشی است كه با تاریخ هنر و نظمِ چندین‌‌ـ ‌سده‌ای مسلطِ بر این تاریخ، یعنی ژرفانمایی تك‌چشمی درگیر می‌شود. به نظر می‌رسد این چارچوب‌ها در نقاشی‌های معتبر اساساً ارزشی صوری دارند و به همین نظمِ مسلط، یعنی ژرفانمایی تك‌چشمی، اشاره می‌كنند. و البته حضور پرتنش و پویای این چارچوب‌ها اشارتی است به پنجه در پنجه انداختن هنرمند با این نظام. تنش میان سطوح دو‌بعدی و میل به سه‌بعدی‌نمایی یكی از جذاب‌ترین سویه‌های كار هنرمند است كه در بیشتر كارها جاری و ساری است. آموخته‌ایم و عادت كرده‌ایم تا پنجره را نمادِ مألوفِ ژرفانمایی بیانگاریم. پنجره‌ای كه قاعدتاً مصَوّرِ جهانِ بیرون است.

آیا این چارچوب‌ها همان پنجره‌اند؟ پنجره‌اند، اما پنجره‌هایی سیاه و تیره. پنجره‌هایی كه سیاهی‌شان هم راه را بر ژرفا می‌بندد، و هم شاید خبر از سیاهی دنیای بیرون می‌دهند. هم پیكره‌ها و هم جانوران، و نیز حتی اشیاء زیر سیطره‌ی این چارچوب‌های تیره‌اند، و هم‌هنگام میلِ گریز از آنها را دارند و در آنها نمی‌گنجند و از آنها بیرون می‌زنند. در این‌جا بازی در سه سطحِ تنش و كشمكش میان بازنمایی و واقعیت، میان بازنمایی و انتزاع، و شاید نوعی مقاومت فردی در برابر سلطه‌ی امرِ عمومی جریان دارد. …

سبد خرید ۰ محصول