بخشی از متن:
به نظر من، مقایسۀ زبان نوشتاری ادبیات با زبان دیداری نقاشی، دستکم به عنوان شرط با زمینه برای پیش کشیدن چنین سؤالی، درست نیست. اما خود پرسش، همچنان و از دیدگاه دیگری، که شاید مهمتر از دیدگاه متکی بر قبول فرض شباهت زبان دیداری و نوشتاری باشد، کاملاً مطرح است و حتماً باید برای این پاسخی پیدا کرد.
زبان نوشتاری و زبان دیداری چند تفاوت اساسی دارند. زبان نوشتاری که ادبیات، به عنوان یک هنر، به کار میگیرد مجموعهای از نشانههای انتزاعی یا مجرد است که با ترکیب آنها مفهومهای عینی و ذهنی کمابیش به یکسان، با یک گستره، بیان میشوند.
در مقابل، زبان دیداری نقاشی، عمدتاً از نشانههایی عینی تشکیل مییابد که به همین دلیل که مجرد نیستند، بیشتر به کار بیان مفهومهای عینی میآیند و گسترۀ آنها هم، به دلایلی که گفته خواهد شد، محدودتر است.
از سوی دیگر، زبانی که ادبیات به کار میگیرد، ابزاری با کاربُرد گسترده و پیوستۀ همگانی است که به ویژه، این پیوستگیاش در بحث ما اهمیت بنیادی دارد. این ابزار از جمله این ویژگی را دارد که خودمختار است، برای تبیین خود به ابزار دیگری نیازمند نیست، توسعه و کمالش درونی و بیواسطه است. حال آن که زبان نقاشی، از این دیدگاه، یک زبان اختصاصی محدود، با کاربُرد خاص است. در زمانها و جاهایی هم که زبان دیداری نقاشی ابزاری همگانی با کاربُرد کمابیش گسترده بوده است، باز نمیشده است آن را زبانی خودمختار و بیواسطه دانست؛ و در هر حال، در مقایسهای از نوع مورد بحث ما، تفاوت آن با زبان گفتاری در گستره و کاربُرد همگانی بسیار بوده است.
مایلم بر مقولۀ خودمختاری تأکید بیشتری بگذارم. هر اندازه زبانی برای تبیین خود بر نشانههای خودی متکیتر باشد، یا از نشانههای زبانهای دیگر بینیازتر باشد، مستقلتر و رابطهاش با مخاطبانش آسانتر، پس گویاتر، است. و این، از جمله، ارتباط تنگاتنگی با میزان تجرید نشانههای آن دارد.
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.