بخشی از متن:
مقدمه
در لغتنامهها کاشی را نوعی خشت معرفی میکنند که «آن را نقاشی کرده و آبگینه ساییده بر رویش میمالند و بپزند چنانکه شبیه به چینی شود» و در ایران بهترین آن را مخصوص کاشان میدانند.
جالب است که گویی نسبت مشهور چینی با چین در کاشی و کاشان هم منعکس است. چنانکه به گواهی یاقوت حموی، نویسندهی یونانیتبار سدهی ششم هجری، در زمانهی او عامهی مردم سفالهای لعابپوشی را که در کاشان ساخته میشد، به اعتبار نسبت به این شهر «کاشی» میخواندند. همچنانکه از هزار و صد سال پیش گفتهاند «کاشان شهری خرم و آباد است که ظرایف کاشی که از آنجا به جایها میبرند مثال آن هیچجا نیست». کارگاههای کاشی کاشان که در دورهی سلجوقی در سراسر جهان شهرت داشت بنا به رأی باستانشناسان و مورخین به علت نیاز به مراقبت شبانهروزی، معمولاً در خانههای مسکونی ساخته میشد و به گواهی مورخین در ساختن کاخ تیمور در سمرقند از همین کاشی بهره بردند.
اما مگر در کاشان چه خبر بود که چنین چشماندازی پیش روی ما میگشاید؟ چرا برترین جوهریان اهل کاشان بودند؟ چرا سفال مینایی اختصاص به کاشان داشت و برترین نمونههای سفال دوآتشه در کاشان پدید آمد؟ چرا کاشان؟ شهری در قلب بیابانهای لمیزرع و به دور از شاهراههای تجارت جهانی. آن «کاش» که در دل کاشان نهفته چه رازی را پنهان ساخته است؟
شگفتیای به نام سفال
از زمانی که هنرمندی دانمارکی در سدهی هجدهم میلادی برای نمایش اشیای عتیقهی قصر سلطنتی کپنهاگ، آنها را مبتنی بر جنسشان، یعنی سنگ و مفرغ و آهن تقسیمبندی کرد، تا امروز سنت طبقهبندی یافتههای باستانشناسی بر اساس عصر سنگ و برنج و آهن ادامه یافته است. اما به مرور و با تدقیق جزئیات و افزایش یافتهها، عصر سنگ به سه دورهی پارینهسنگی، میانسنگی، و نوسنگی تقسیم شد و عصر نوسنگی نیز خود به دورههایی مانند پیشاسفال و سفال، و سپس پیشاسفال الف و ب و قسعلی هذا بخش شد.
از آنجا که سفالی در گنجینهی هنرمند کذایی وجود نداشت، عصر سفال به یکی از دورههای انضمامی عصر حجر تبدیل شد، حال آنکه سفال رهاورد دگرگونیای در کیفیت تعامل انسان با محیط است و از این نظر بسیار متمایز با سنگ. سنگ مادهای آماده در طبیعت است که نهایت دستکاری انسان در آن تغییر در شکل و ظاهر آن به منظور استفاده است. حال آنکه سفال حاصل ایفای نقش انسان برای ایجاد مادهای کاملاً جدید است و نتیجتاً پیدایش سفال عطفی کلیدی در رشد بشریت است و نقشی عجیب در تمدن دارد.
نخستین بار این سفال بود که لهیب آتش را مهار کرد تا دانههای خوراکی در آب با آهنگی آرام بجوشند و به هم بیامیزند و آن چیزی شوند که آش مینامیم. سفال با تدبیرِ آتش و طولانی کردنِ زمان پخت به رویدادهایی بیسابقه فرصت وقوع داد و نتیجهای حاصل شد که کمالیافتهتر از قبل بود؛ در آش استقلال یکایک اجزا منحل و با پیوند میان همهی اجزا جایگزین شد.
اما سفال خود نیز رهاوردِ تدبیرِ آتش است. تندی یا نقصان آتش به سفال آسیب میرساند؛ سفالهایی که بیش از حد لازم حرارت میدید، ذوب شده و به جوش کوره تبدیل میشد و اگر در درجه حرارت پایینتر بود مغزشان نپخته یا دودزده میشد. برای ایجاد سفال باید به تأثیر حرارت غیرمستقیم و یکنواخت بر گِل پی برد. بدین منظور باید کورهای ساخت برای گرم شدن با آتشی که نه میمیرد و نه زبانه میکشد. محافظت از آتش، ساعتها و روزها، ساده نیست. بر اثر این حرارت تدریجی مواد کربندار موجود در گل میسوزند و به صورت گاز متصاعد میشوند و مواد معدنی و خصوصاً ذرات آهن ذوب شده و به هم جوش میخورد و بدینسان پیوندهایی میان خردترین اجزای گِل شکل میگیرد و مادهی جدیدی متولد میشود. مادهای که به موقع از کوره بیرون میآید سبکتر، نفوذناپذیرتر و در برابر حرارت مقاومتر و از هر حیث کمالیافته و مسحورکننده است: سفال.
سفال فناناپذیر است، تحت تأثیر دما و رطوبت تغییر نمیکند، زنگ نمیزند، نمیپوسد، حل نشده و از هم نمیپاشد. …
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.