دیباچه‌ای بر تاریخ هنر و فرهنگ ایران (گفتار دوازدهم) در ویژه‌نامه آرت و کرافت حرفه: هنرمند شماره‌ی 81 / زمستان 1401

دیباچه‌ای بر تاریخ هنر و فرهنگ ایران (گفتار دوازدهم)/ آریاسپ دادبه

گفتار دوازدهم: مقدمه‌ای بر نگارش تاریخ هنر، و نامیدنِ مواد تاریخیِ فرهنگ و هنر ایران

بخشی از متن:

در ابتدا نیاز به یادآوری دوباره‌ است که این درس‌گفتارها به معنای دقیق داعیه‌ی ارائه‌ی «تاریخ هنر و فرهنگ ایران» را ندارند؛ نگارش یک متن درباره‌ی تاریخ هنر و فرهنگ ایران، که بازه‌ی زمانی بسیار طولانی را دربرمی‌گیرد، و دامنه‌ی آن شاخه‌های فراوانی با گستردگی بی‌مانند را شامل می‌شود، نیازمند کارهای مقدماتی در حوزه‌های مختلف و ثمردهی پژوهش‌های پایه‌ای در رشته‌های متعدد است. حتی در صورت فراهم‌آمدنِ مقدمات، شاید پیشبُرد چنین پروژه‌ی عظیمی خارج از توان یک فرد باشد. این مقالات، چنان‌که از عنوان آن برمی‌آید، تنها مقدمه‌ی ورود به جَدَلی‌ست که امید داریم به ایجاد نظریه‌ای در توضیح فرهنگ و هنر ایران بیانجامد. مایه‌ی امیدواری بسیار خواهد بود اگر پژوهشگران امروز و آیندگان با نظر نقّادانه در آن بنگرند، و با نکته‌سنجی ایرادات آن را اصلاح کنند تا مبنایی با منطق صحیح برای شناخت بهتر در این زمینه گشوده شود.
در این درس‌گفتار لازم شد، پیش از ارائه‌ی پیشنهادی برای دوره‌بندی تاریخ هنر و فرهنگ ایران، که در گفتار آینده خواهد آمد، ابتدا خودِ موضوع نگارش تاریخ هنر و بعضی چالش‌ها و ملاحظات مهم پیرامون آن را مورد توجه قرار دهیم. بنابراین ناچار رئوسی از گفتارهای پیشین به تکرار آمده، و مواردی هم به اقتضای این موقعیت بر آن‌ها افزوده شده است، تا در کنار هم ذهن خواننده را نسبت به برخی مسائل اساسی که شایسته است در هر قدمی که برای تنظیم تاریخ هنر برداشته می‌شود مورد توجه قرار گیرد، حساس سازد.

شما می‌توانید فایل ویدیویی این درسگفتار را از لینک‌های زیر مشاهده کنید.

(قسمت اول / قسمت دوم)

نکاتی کلی در سیر تاریخی فرهنگ‌ها
هر فرهنگِ بنیان‌گذار حول یک «ایده‌ی بزرگ»، که در روندی تدریجی شکل گرفته، قدم به عرصه نهاده است. در این راه اجتماعات، بنا بر تجربه‌ی زیسته و به نسبت نیازها و امکانات بالقوه‌ی محیط خود، دست به ابتکاراتی می‌زنند، و نظام اندیشه‌ی خود را تأسیس می‌کنند. در درس‌گفتارهای پیشین به بعضی از عوامل شکل‌گیری پنج فرهنگ بنیان‌گذار و تفاوت سرشت آن‌ها اشاره شد.
پیداست که پیمودن مسیر تاریخ کمتر یا بیشتر بحران‌ها و چالش‌هایی پیش می‌آورد. از جمله تفاوت سرشت‌های فرهنگی، یکی هم در فهم ایشان از بحران، شیوه‌های روبه‌رویی با آن، و گذر از مقاطع حساس تاریخی است. حیات تاریخی ایران، ترکیبی از صیرورت و دیمومت، یا تحول و تداوم، بوده است؛ یعنی ترکیب تؤامانی از نوشدن و پیوستگی، و از این حیث تفاوت‌های قابل‌توجهی با بعضی فرهنگ‌های دیگر، مثلاً با چین یا شبه‌قاره‌ی هند دارد. در ایران بحران‌ها تغییرات معنادار، یا «گسست»‌هایی، پدید آورده‌ است؛ تداوم فرهنگ ما در عین این تغییرات میسر شده است، که هر یک همچون یک نقطه‌ی عطف تاریخی، ردی از خود بر سرشت فرهنگی باقی گذارده‌اند که با دقت‌نظر قابل شناسایی‌ست. به این معنا فاصله‌ی هر دو گسست را می‌توان یک «دوران» نامید.
یکی از کارهای تاریخ هنر ‌ـ ‌همچون هر تاریخِ موضوعی دیگر‌ـ شناسایی گسست‌ها و نامیدن دوران‌ها در زمینه‌ی تاریخی مورد مطالعه است، و بدیهی‌ست با چنین تعریفی دوران‌های هر فرهنگ قابل انطباق با فرهنگ‌های دیگر نیستند.
هر کانون فرهنگی مؤسس با نظام معنایی برآمده از ایده‌ی اساسی آن فرهنگ اسباب و لوازم متناسبی برای بازشناسی خود، و درک نسبت خود با دیگران می‌سازد. در ایران، که شرط تداوم در بحران‌ها و ورود به دوران تازه، سامان‌بخشی دوباره‌ی بنیان‌های نظری، و روبه‌روشدن با نصوص جدید، و نگریستن در آیینه‌ی دیگری بوده است، پیچیدگی بحران‌ها افزوده می‌شود؛ اما در عین حال رمز تداوم کانون فرهنگی ایران در طول تاریخ همین صیرورت، یا نوشدن و تحول بوده است؛ یعنی هر بار با ابداع ابزارهایی متناسب با سرشت خود، موفق شده خویش را از نو بنامد، و بازتعریف کند. بنابراین در اینجا چالش سهمگین در آن است که راه برون‌رفت نیز می‌بایست از بطن قلمرو بحران‌زده زاده شود: و این همان است که، به بیان دکتر جواد طباطبایی، «مسئله»‌ی ایران را به «مشکل» ایران بدل می‌کند. …

۰ دیدگاه

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

ارسال دیدگاه

سبد خرید ۰ محصول