از این پس در چند شمارهی متوالی، درس گفتارهای آریاسپ دادبه دربارهی تاریخ هنر و فرهنگ ایران را دنبال میکنیم.
هدفِ درسگفتارهای كه پيش روست تدوين ديباچهای بر «تاریخ هنر و فرهنگ ایران» است. از اين رو در قدم اول در متن حاضر به اِجمال خودِ اين عناوينِ «هنر»، «تاريخ هنر»، «فرهنگ» و «ايران» را مورد توجه قرار داده شده است. آیا بهكارگيرى تئورىهاى مدرن میتواند مداخل ورود به مفهوم جديدِ تاريخانديشى را بگشايد؟ به عنوان نمونه آنچه از هگل به صورت اجمالى وام گرفته شده با ايستادن بر رسالهی «پديدارشناسى روح» است. هگل، هم به عنوان فيلسوفِ تاريخ و هم فيلسوفِ دولتِ مدرن، نگاهى موشكافانه به جايگاه تاريخى ايران دارد. چنانكه گفته شد. همهی نظريههاى تاريخنويسى غربى از آغاز تكوين آن، با تحولى كه در علوم اجتماعى جديد صورت گرفته بر پايهی نظامِ مفاهيمِ علوم اجتماعى و فهم مواد تاريخى اروپا تكوين پيدا كردهاست. و با صرف كاربرد غيرانتقادى آن در بيرون حوزهی اروپا گرهاى گشوده نخواهد شد.
از سوى ديگر اين نظريات را بايد با توجه به تداوم و گسست تحولات تاريخى در نسبت با مفهوم دورانهاى تاريخى، بررسى كرد. اصولاً بايد جايي در گذشته زايشى و تحولی آغازين رخ داده باشد تا از پس آن نوزايشى صورت پذيرد. حتی در همه اين موارد هم رنسانس يا نوزايی رخ نمیدهد. چنانكه بعضى از فرهنگها تنها يك دورهی باستانى متقدّم دارند (چون يونان و مصر) و به دورهی كهنِ متأخر هم وارد نشدهاند. يكى از بايستهترين نتايجى كه بايد از پژوهشها دربارهی تاریخ هنر و فرهنگ ایران گرفت. توضيح دورانها يا دورهبندى تاريخِ انديشه و فرهنگ ايران است. توضيح و تبيين دورانهاى فكرى ايران به گونهای است. که مدخل آگاهى ما نسبت به گسستها و تداوم فرهنگى در عين گسستهاست. چون اصولاً تاريخى بودنِ يك نص فكرى و تحول درونى آن وابسته به شناخت تحول آگاهى و توضيح «تداوم در عين گسستهاى آن است».