بخشی از متن:
امروز صبح پس از اندکی استراحت با وجود خستگی به اکسپوزیسیون رفتم. فکری هستم از این تماشاخانهی عبرت و حیرت چه بنویسیم و از کدام عمارت و بنای آن تمجید و تعریف کنم و اگر تعریف میکنم به کدام بیان شافی و شرح کافی توضیح نمایم که خوانندگان پرورش بفهمند که من چه میگویم و چه دیدهام و از یکدفعه ملاقات چطور میشود اینهمه عجایب و صنایع و بدایع را بیان کرد و از آن، آن را به فراموشخانه تشبیه کردهام که شخص چون داخل آن و تماشای درون کرد، چون خارج شود، هرچه از او بپرسند جواب ندهد و همه گنگولال باشد. همینقدر به شما میگویم که ساعت هشت صبح داخل اکسپوزیسیون شدم باین امید که یک ساعت قبل از ظهر بیرون بیایم. اول داخل عمارت صنایع نفیسه یعنی پردههای نقاشی کار استادان فرانسه و سایر ملل شدم. وقتی نگاه به ساعت کردم، دیدم سه از ظهر گذشته و سرم گیج میخورد و هنوز درست تمام این عمارات را ندیدهام و به هر اطاقی که وارد شده، چشم انداخته و گذشتهام. در این عمارت هر دولتی شرکت کرده پردههای نقاشی، کار ملت خودشان را در آن آورده، آویزان کردهاند. حتی از صرب و بلغار نیز یکی دو اطاق پردههای نقاشی بود، ولی هزار افسوس که از ایران ندیدم یا شاید به واسطهی بزرگی عمارت نتوانستم بهبینم ولی خیلی گردش کردم اطاقی مخصوص آن نیافتم. این عمارت به قدر یک و نیم باغ اریکه و یک و نیم میدان مشق طهران میشود و دو طبقه دارد. طبقهی اولش هنوز پر نشده، بعضی جاهایش خالی است و معلوم است هنوز کامل نشده و باید پردههای نقاشی از اطراف برای آن حاضر نمایند. وسط این عمارت، که ما صحن گوئیم، تمام مجسمه است به انواع و اشکال مختلف از اسب و آدم و شتر و گاو [و] غیره و بعضی مجسمههای اشخاص بزرگ؛ و سقف آن تمامشیشه است که تکههای آهن را مانند درهای شیشه مشبک کرده و شیشه انداختهاند. به نظرم ارتفاع این گنبد صد و بیست ذرع آمد و خیلی بلند است و انسان مبهوت میشود که چه نوع این عمارت را بالا برده و سقف زدهاند. این عمارت را در ظرف پنج شش ساعت تمام کردم، لکن ممکن نشد که از روی دقت و بصیرت نقاشیهای آن را تمام کنم و برای مطالعهکنندگان روزنامهی پرورش بنگارم؛ زیرا خوش ندارم که چیزی را واهی بنویسم. بلی، قسمتی که متعلق به ژاپن است، خیلی دقت کرده، شکل میمون و طاووسی دیدم که خیلی بنظرم جلوه کرده و چنان طاووس را رنگآمیزی کردهاند که چون انسان نظر در آن کند، تمام طاووس را میبیند؛ و میمون سیاهقلم است و خیلی خوب کشیدهاند. در قسمت ایطالیا نیز دو نقشه دیدم که کار یکی از استادان ایطالیاست که محض اکسپوزیسیون درست کرده و عمرش کفاف نداده مرده است. یکی منظر طلوع آفتاب است که خورشید از دریا طلوع کرده بروی آب عکس انداخته است. بعضی جاها قرمزی متمایل به سبزی و بعضی جاها زرد طلائیرنگ است. خیلی خوب لوحهای ایست و دیگری باز شکل طلوع آفتاب است از کوه. آن هم خیلی بنظرم جلوه کرد و نمایش غریبی داشت.
دیگر در قسمت فرانسویها، که تقریباً نصف این عمارت را فرو [فرا] گرفته است، خیلی پردههای قشنگ دیدم، منجمله پردهای بود کار دکتر هیکو که منظرهی جنگ واترلو را میانهی فرانسویان و انگلیس کشیده بود، شکوه زیادی داشت.
هم در این قسمت صورت گاوی دیدم که دو نفر قصاب یکی پای او را بسته، دیگری سرش را با کارد میبرد و طشت بزرگی در زیر گلوی او گذاشته که خون به زمین نچکد. این پرده مرا مبهوت کرد که آیا آنچه من میبینم حقیقت است با صورت یا خیال و توّهم [؟]
باری، سیر من همه در این عمارت بود که درست ندیدم که از آن شرح دهم. باز شب به اکسپوزیسیون رفتم. جمعیت غریبی بود و بر سر برج ایفل چراغی از الکتریک زده بودند که از چهار طرف شعاعی افقی باطراف انداخته بود و مانند شعاع ماه از کنار ابرهای تیره مینمود. هر طرف غوغائی بود. در اینجا عمارتی دیدم از نور و عمارت هم باین اسم موسوم است که چنان چراغها را تعبیه کردهاند که از زیر و رو و تحت و فوق و هرجا که قدم میگذاری، روشن است. زیاده بر این فعلاً (که نیمساعت به حرکت ترن استاسیون دترکه بطرف انگلند میرود، مانده) وقت ندارم. [در] مراجعت از لندن و سیر اکسپوزیسیون، آنچه دیده خواهم نگاشت. …
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.