بخشی از مقاله:
این گفت و گو ده سال پیش انجام شده و نخستین بار در شماره ۱۲ مجله «شباب» (آذر، دی ۱۳۷۳) به چاپ رسیده است.
آقای رضایی، با تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید، لطفاً از خودتان و چگونگی پرداختنتان به نقاشی بگویید.
حسامالدين رضايي: سال ۱۳۵۸ صرفاً با نقاشی آشنایی داشتم اما بعد از انقلاب، حدود سال ۵۹ یا ۶۰ بود که نقاشی را به طور جدی شروع کردم. البته قبل از آن بدون اینکه راهنمایی داشته باشم صرفاً برای خودم کار میکردم. همین سالها تصمیم گرفتم نقاشی را دنبال کنم. همیشه آرزو داشتم بیشتر به نقاشی بپردازم. به هرحال بعد از انقلاب با یک سری نقاش آشنا شدم و در کلاسهایشان شرکت کردم. کسانی مانند: خانم ثمیلا امیرابراهیمی، آقای موسوی و آقای آغداشلو، یک دوره هم با حسن صفا کار کردم (که در تصادفی در فرانسه کشته شد و به نظر من مرگ او لطمهای برای جامعۀ هنری ایران بود). با آقای حبیبپور، الخاص و شروه هم آشنا بودم، البته دورادور. در کلاس مشترک خانم امیرابراهیمی و آقای موسویزاده به طراحی پرتره، طبیعت بیجان و این قبیل کارها میپرداختیم.
چطور شد برای ادامه تحصیل به اروپا رفتید؟
حسامالدين رضايي: سال ۱۳۶۳ با هدف دنبال کردن نقاشی به آلمان رفتم. وضعیت آسانی نبود. من بدون هیچ پشتوانهای به خارج رفتم. نمیدانم گفتن اینها لازم است یا نه؟ به هرحال با ویزای توریستی وارد آلمان شدم و بعد از یک دوره شش ماهۀ زبان، برای شرکت در امتحان ورودی دانشگاه HDK به برلین غربی رفتم. بعد از تحقیق متوجه شدم که باید یک سری از کارهایم را برای شرکت در امتحان ورودی به دانشگاه تحویل بدهم. ابتدا نمیدانستم آنها دقیقاً چه چیزی میخواهند. سه «تِم» کاری برای خودم گذاشته بودم: «پرتره، منظره و طبیعت بیجان».