غروب روز ۲۲ فوریه سال ۱۸۴۸ در پاریس، نزدیک میدان کنکورد، سربازی که تحت تأثبر جمعیت برانگیخته شده بود، سر نیزهی خود را در سینهی مردی غیرمسلح فرو کرد. این نخستین خونریزی انقلاب ۱۸۴۸ بود که به سرنگونی لویی فیلیپ منجر شد. شارل توبین روزنامهنگار گزارشی از این صحنه ارائه داد. دو روز بعد، در ۲۴ فوریه، مردی که این واقعه را دیده بود در حالی رؤیت شد که الحهای از یک مغازه غارت شده در دست داشت و فریاد میزد: «باید برویم و ژنرال اوپیک را بکشیم.» اوپیک، مدیر مدرسه پلیتکنیک، سعی داشت دانشجویانش را متقاعد کند که با انقلاب همکاری نکنند؛ او پدر ناتنی این مرد، یعنی شاعر و منتقد هنری شارل بودلر بود.
توصیف این حکایات میتواند به ما نشان دهد که مورخین و مورخین هنر به طرقی اساساً مشابه کار میکنند. این گونه داستانها مواد خام کار آنها را تشکیل میدهند. داستانهایی در قالب روایتی که درباره گذشته به ما اطلاع میدهد عرضه میشوند. هدف تاریخ شناسایی، توصیف و تبیین وقایع درخور توجه است؛ تاریخ در سطحی بسیار گسترده همان کاری را میکند که تاریخ هنر در مقیاسی کوچکتر انجام میدهد. داستان تولید مصنوعاتی که در موزه نگهداری میشوند بخشی از تاریخ گستردهتر است. مورخین سیاست، اقتصاد و تاریخ اجتماعی فرانسه قرن نوزدهم را مورد مطالعه قرار میدهند؛ در حالی که مورخین هنر از نظر حرفهای صرفاً با زیرمجموعهی کوچکی از مصنوعاتی که در آن فرهنگ پدید آمدهاند، یعنی با آثار هنری، سروکار دارند.