بخشی از مقاله:
سه نکته برای بحث؛ مسئلهی تبیین، تکنولوژی و سنت، علوم انسانی فارغ از «داوری ارزشی».
۱. مسئله تبیین؛
در علوم طبیعی ما میکوشیم یک رویداد منفرد را با ارجاع به یک قانون عام تبیین کنیم. مثلاً من قلمی را که در دست دارم رها میکنم و قلم به زمین میافتد. ما این واقعیت را با قانون جاذبه نیوتون توضیح میدهیم. اما اگر بیشتر دقت کنیم، میبینیم موضوع به این سادگیها نیست. مثلاً اگر این قلم از ماده سبکتری ساخته شده و با گاز پر شده بود، دیگر به زمین نمیافتاد. بلکه مانند بالون بالا میرفت و به سقف میچسبید. چون وزن آن کمتر از وزن هوای هم حجمش میبود. این موضوع طبیعتاً ما را به یاد قانون ارشمیدس درباره اشیاء شناور میانداخت. همان قانونی که ارشمیدس از کشفش آنقدر به هیجان آمده بود که لخت مادرزاد در خیابانهای سیراکوز میدوید و فریاد میزد «یافتم، یافتم!.»
ما دانشمندان «علوم انسانی»، برخلاف دانشمندان «علوم دقیقه»، که از روزگار ارشمیدس تا امروز بارها به دلایل موجه فریاد «یافتم، یافتم!» سر دادهاند، آنقدرها خوش اقبال نبودهایم. به این دلیل ساده که رویدادهایی که ما میکوشیم تبیین کنیم غالباً به شدت پیچیدهاند و هرگز نمیتوان با توسل به یک قانون یا فرمول ساده آنها را تبیین کرد و این قانون را علت وقوع آن رویداد دانست.
با این همه، من با سر کارل پوپر موافقم که بین تبیین در تاریخ و تبیین در علوم، از نظر اصولی هیچ تفاوتی وجود ندارد. تفاوت در سمت و سوی علایق ماست. ما دانشمندان علوم انسانی به پرسشهای کلّی مانند اینکه چرا اشیاء سقوط میکنند، در مایعات فرو میروند یا روی آنها شناور میشوند، علاقه چندانی نداریم. ما به رویدادهای خاص، مانند نتیجه یک جنگ یا گسترش یک سبک هنری خاص علاقهمندیم.
البته نیاز به تبیین رویدادهای منفرد، خاص تاریخ هنر نیست. چه بسا در زندگی روزمره هم این نیاز پیش میآید و بد نیست اوّل نگاهی به این نمونهها بیاندازیم. به یکی از تصادفهای رانندگی یا فجایع طبیعی بسیاری بیاندیشید که خبرشان را در روزنامه میخوانید: انفجار، سقوط هواپیما، چرنوبیل، یا فاجعۀ کشتی زیبروگه. در هر یک از این موارد، کمیتههایی از کارشناسان به کار کشف علّتهای واقعه گماشته میشوند. تا هم کسانی را که مسئول واقعه هستند معین کنند. هم راهی برای پیشگیری از تکرار حوادث مشابه بیندیشند.
بد نیست به یاد داشته باشیم که این کارشناسان در چارچوب «علوم دقیقه» کار میکنند. آنها میدانند وقتی دریچههای دماغه کشتی باز باشند و آب به داخل بیاید، کشتی نمیتواند روی آب شناور باقی بماند. وقتی موتورهای هواپیمایی متوقف شوند، هواپیما سقوط میکند. آنها این قوانین طبیعی عام را در گزارش نهایی خود قید نمیکنند، چون اینها را بدیهی فرض میکنند. چیزی که آنها در پی یافتنش هستند ترکیبی از علّتهاست که در نهایت به رویداد فاجعهباری که بررسی میکنند انجامیده است. آنها خوب میدانند که اگر بخواهند علّت هر علّتی را هم پیدا کنند، گرفتار پدیدهای میشوند که به «پسرویِ بیپایان» مشهور است.