مستند «سیب‌ها، گلابی‌ها و رنگ/ طبیعت بی‌جان»

مستند «سیب‌ها، گلابی‌ها و رنگ/ طبیعت بیجان»

عنوان: سیب‌ها، گلابی‌ها و رنگ؛ طبیعت بیجان / Apples, Pears and Paint, Still life

سازنده: لیام مک‌کاردل

مترجم: علیرضا فاتحی بروجنی

مدت زمان: ۹۰ دقیقه

برای تماشای مستند، ابتدا اشتراک بگیرید و سپس روی «مشاهده در هاشور» کلیک کنید. در صورتی که در فرایند خرید اشتراک یا تماشا با مشکلی مواجه شدید، از طریق بخش دیدگاه‌ها در انتهای همین صفحه، با ما در ارتباط باشید.

درباره‌‌ی مستند «سیب‌ها، گلابی‌ها و رنگ»

بازنمود بخشی از طبیعت؛ که برخلاف ماهیت اسمی‌اش جان ندارد. و قرار است حامل روح انسانی باشد که می‌کوشد علاوه‌بر ابدیت بخشیدن به خود، اندکی از جان‌مایه‌ی نگاهش را در این بی‌جان‌های به زعم او جان‌دار تسری بخشد.

مستند «سیب‌ها، گلابی‌ها و رنگ / طبیعت بیجان»، ساخته‌ی لیام مک‌کاردل سعی دارد تا تلاش انسان برای جان‌بخشی به این طبیعتِ ذاتاً بیجان را در ادوار مختلف، به‌رشته‌ی تصویر درآورد.

فیلم نمایشِ گستره‌ای وسیع از اولین نقاشی‌های دیواری Xenia در پمپئی تا شاهکارهای کوبیستی پیکاسو است.

از همان صحنه‌ی نخست، مک‌کاردل، تأکید خود را بر تفاوت میان مفهوم “نگاه‌کردن” و “دیدن” بیان می‌کند. و از میل و لذتی می‌گوید که از دیرباز (نقاشی‌های دیواری در پمپئی) انسان را به “دیدن” چیزهای ساده‌ی روزمره وادار می‌کند. او معتقد است که علاقه به این ژانر، داستانِ “دیدن” است نه “نگاه‌کردن”. شاید منظور همان «تسریِ جان‌مایه‌ی نوعِ نگریستن به زندگی در این بی‌جان‌های اطرافمان است. …

درباره‌ی طبیعت بیجان

میل انسان به جاودانگی او را وادار می‌کند تا هماره از خود ردپایی برجای گذارد. خلق اثر هنری یکی از راه‌هایی‌ست که او از هزاران سال پیش برای ارضای این میل، برگزیده است. در این میان ژانر طبیعت بیجان Still life، که طبق شواهد تاریخی اولین آثار آن در هنر خاورزمین رخ نموده، یکی از راه‌های پُرطرفدار است.

اشیاء دارای جاذبه‌اند. در خودشان چیزی دارند که با عطفِ نظر به آن‌ها٬ به سـوی مـا ساطـع می‌شـود. اشیـایِ چـوبـی با گــرما و شکل‌پذیری‌شان جاذبه‌ای قوی دارند. انگار همواره چیزی از حیاتِ درخت را در خود حفظ می‌کنند. اشیاء ساخته از خاک نیز همینطور: مجسمه‌ای گِلی یا حتی یک آجر. به سرمایِ سنگ باید با شکل‌دادن و فرم‌بخشیدن فائق آمد. اما پلاستیک حتی اگر شکلی منظم یا کاربردی بگیرد٬ غالباً سرد و دور باقی می‌ماند: پیش‌پا‌افتاده و نازل.

انگیزش محـوری در نقاشیِ «طبیعت‌ بیـجان» از این معـما نشـأت می‌گیرد که چرا اشیاء ما را به سوی خود جذب می‌کنند بی‌آنکه لزوماً کاربردشان برای ما اهمیت داشته باشد و یا بخواهیم معنایشان را بدانیم. چرا دوست داریم قلوه‌سنگی صیقلی را در دست بگیریم و یا کاسه‌ی صدفی را نگاه کنیم؟ چرا به اشیائی دل می‌بندیم و به آن‌ها خیره می‌شویم که حتی مطابق معیارهای ما از زیبایی نیستند؟ مثلاً یک قوطی فلزیِ کو‌چک یا تکه‌ای استخوان. چرا نبض نحیفِ حیات در اشیای روزمره‌ی ما می‌تپد؟ استمراری نحیف و آرام اما جاری و تپنده.

نقاشی طبیعت بیجان ترسیم ظاهر شیء نیست. ساعت‌ها نگاه کردنِ به گوشه‌ها٬ پیچ‌خوردگی‌ها٬ منحنی‌ها و شکستگی‌ها٬ به پَسِ‌پشت و نادیدنی‌های ملموس‌ِ آن٬ همه تلاشی است دشوار برای گوش سپردن و ثبت این ماهیتِ جادوییِ شیء. «نگریستنِ صرف» کافی نیست٬ باید چیزی را «دید». هندسه‌ی گیاه را دید و در اعجازِ انحنای برگی که وزن نقاشی بر گُرده‌ی شکیل و شکننده‌ی آن است باریک شد. مخلص کلام اینکه عنوان طبیعت‌ بیجان به جای Still life نقضِ غرض است. اگر «بی‌جان» بود٬ صرف «تکنیک» نقاشانه از پس آن بر می‌آمد؛ اما «در آمدنِ» انحنای آن برگ تنها منوط به تکنیک نیست، چیز بیشتری می‌طلبد. هر نقاش «طبیعت بیجانی» این را می‌داند!

پیشینه و تبارشناسی طبیعت بیجان

در سال ۱۶۷۵، هنرمند و مورخ آلمانی، یواخیم فون زاندرارت، در کتاب «آکادمی آلمانی هنرهای اصیل ساختمان» نقاشی و طراحی از اشیای غیرمتحرک گفت. یک قرن بعد در فرانسه اصطلاح «طبیعت مرده» مطرح شد. وقتی در سال ۱۷۷۹، دوپون دو نمور، درباره‌ی این نوع نقاشی می‌نوشت، این کلمه به‌وضوح هنوز تازگی داشت و به همین دلیل او احساس می‌کرد لازم است درباره‌ی آن به عنوان نوعی نقاشی از «اشیای غیرجاندار» توضیح دهد. در سال ۱۷۸۰ نیز ژان باتیست دِکان در نوشته‌های خود به اصطلاح به معنی ترسیم «اشیای غیرمتحرک» (objects immobile) اشاره می‌کند.

نخستین اشکال طبیعت بیجان پس از قرون وسطا در طول دورانی شکل گرفت که با انقلاب‌های اقتصادی و شروع اضمحلال ساختار فئودالی شناخته شده است. فرایندی که شواهد آن پیش‌تر تا حدی آشکار شده بود. بنابراین نقشمایه‌های این نقاشی‌ها ـ که اغلب در صحنه‌های بازار و آشپزخانه نمود پیدا کرده است ـ می‌تواند به عنوان نشانه‌هایی از تغییر وضعیت اقتصادی و اجتماعی مورد توجه قرار گیرند. این نقشمایه‌ها همچنین نشان‌دهنده‌ی تغییراتی در ارزش‌های مردم و علاقه‌شان به کالاهایی است که با تکنیک‌های تولید نوین ساخته بودند.

استقلالِ ژانر طبیعت بیجان

اما استقلال ژانر طبیعت بیجان از نظر تاریخی در گرو فرایندی تدریجی بود که از قرن پانزدهم به شکلی تازه آغاز شد و در انتهای قرن شانزده و ابتدای قرن هفده به بار نشست. از نظر تصویری، تکوین این ژانر در سطحی کلی در گرو گرد آمدن ویژگی‌های ممیزه‌ی دو سنت شمال و جنوب اروپا بود که ابزارهای لازم برای به‌فعل‌رسیدن این ژانر به معنایی که می‌شناسیم را فراهم کردند. با اندکی ساده‌سازی، می‌توان گفت در حالی که سنت ایتالیا توانایی بازنمایی سه‌بعدی فضا برای جای‌دادنِ خُردوریزها و اشیای به‌نمایش درآمده و در نتیجه ترکیب‌بندی و «معماری» کار را به آن بخشیدند. کشورهای شمال سهم مهم‌تر خود را با علاقه و مهارتی که در نمایش جزئیات و اساساً نوع حساسیت خود به زندگی روزمره و پتانسیل‌های آن به دست آورده بودند، ایفا کردند.

اما جدای از این تبارشناسی کلی، مراحل تدریجی استقلال این ژانر خود بسیار روشنگر است. در قرن پانزدهم عناصر طبیعت بیجان مانند جمجمه، گلدان گل و غیره در پشت پانل‌هایی به نمایش درمی‌آمدند که روی آن‌ها اختصاص به موضوع اصلی کار با محوریت فیگور انسان داشت. و میان آن‌ها جدای از کارکرد تزئینی تصاویر پشت پانل، رابطه ای تفسیری وجود داشت؛ یعنی تصاویر پشت با زبان تمثیلی به ارزش‌ها و سبک زندگی فرد به نمایش درآمده در تصویر اصلی اشاره می‌کردند. این دو سطح معنای معمولی و تمثیلی ریشه در سنت قرون وسطایی تفکیک سطوح معنای تحت‌اللفظى (sensus litteralis) و معنای معنوی (sensus spiritualis) داشت.

در نیمه‌ی نخست قرن شانزده، نقاشان به نحوی فزاینده عناصر طبیعت بیجان را در آثار روایی خود می‌گنجاندند. این عناصر به تدریج در نقاشی‌ها دست بالا را پیدا کردند و موضوع اصلی تصویر را عملاً به جزء فرعی آن تبدیل کردند. این مسئله به خوبی در نمایش روایت‌های کتاب مقدسی‌ای که امکان به تصویرکشیدن موقعیت‌ها و جزئیات زندگی روزمره را فراهم می‌ساختند خود را آشکار می‌کند. در بسیاری از این تصاویر ما عملاً با طبیعت بیجانی سروکار داریم (البته هنوز به همراه فیگور) که در پس‌زمینه یا حاشیه‌ی آن روایت کتاب مقدسی که عملاً نقشِ بهانه‌ای را برای نمایش این جزئیات و مهارت نقاشانه در به‌تصویرکشیدن آن‌ها پیدا کرده است، به‌چشم می‌خورد.

با رسیدن به قرن بیستم در ابتدا طبیعت بیجان نیز مانند سایر گونه‌های سنتی تصویرسازی به دستمایه یا بهانه‌ای برای جستجوی بصری نقاشان مدرن (مانند سزان) در امکانات بیان تصویری و کردوکار آن بدل شد («شیء به مثابه‌ی وسیله‌ی استودیویی»).

گزیده‌ای از آثار طبیعت بیجان

سه-نقاشی-طبیعت-بیجان-پیتر د. رینگ، طبیعت بیجان با یک لیمو، رومر، گیلاس‌ها و انگورها | ویلم کالف، طبیعت بیجان با سبوی نقره | یان داویدس دِ هِیم، طبیعت بیجان با صدف‌ها و لیمو

نقاشی-از-زن-بازاری-با-سبزیجات-اثر-آرتسن-ژانر-طبیعت-بیجانزن بازاری با غرفه‌ی سبزیجات، پیتر آرتسن، ۱۵۶۷

نقاشی-مغازه-قصابی-اثر-آنیباله-کاراچی-ژانر-طبیعت-بیجانمغازه‌ی قصابی، آنیباله کاراچی، ۱۶۸۰

 

۰ دیدگاه

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

ارسال دیدگاه

سبد خرید ۰ محصول