بخشی از متن:
با شکستن تک گرمای تابستان وحشتناکی که گذراندیم، رفتهرفته نمایشگاههای نقاشی به راه میافتد. در دو سه هفته گذشته یکی دو نمایشگاه برپا شد. تابلوهائی که درین نمایشگاهها به نمایش گذاشته شده بود، همه از نوع «آبستره» بود.
نقاشی «آبستره» چند سال است که به ایران ـ یا راستترش را خواسته باشیم به تهران ـ حملهور شده و تأثیر آن حتی در کار نقاشان در و دیوار هم ظاهر گشته است؛ بهطوری که اکنون اگر کسی چیزی را بدان صورت که چشم طبیعی میبیند بر پردهای نقش کند، یا حتی اگر برای گرفتن الهام به عالم واقع نگاهی بیندازد، عقبمانده و پرت از مرحله شناخته میشود؛ و اینست که نقاشان جوان از ترس بدنامی هم شده کمتر جرات میکنند به کشیدن پردههای «فیگوراتیف» بپردازند. خصوصاً که ازین طرف راه تا هر جا که بخواهی باز است و همینقدر که دستت به قلممو آشنا باشد میتوانی پردههائی بسازی که بتوان در مدرسهای یا هتلی به نمایش گذاشت و تنی چند از مردم بنام و بینام را به تماشای آنها فراخواند.
اما در میان مردمی که به تماشای این پردهها میآیند دو گروه را میتوان تشخیص داد. کسانی هستند که این پردهها را تحسین میکنند و درباره قوت و گویائی و فلان و بهمان آنها سخن میگویند؛ و کسانی هستند که از دیدن این آثار متحیر میشوند و توی دلشان بر نادانی و نافهمی خود تاسف میخورند، یا، اگر جراتشان بیشتر باشد، آن حرف پیشپا افتاده معروف را تکرار میکنند که «اگر نقاشی اینست پس ما هم نقاش بودیم و نمیدانستیم.»
من گمان میکنم که هر دو دسته احتیاج دارند که از اشتباه بیرون بیایند. اولا در این تقلیدهای سطحی و کودکانه از حرکات هنرمندان فرنگی قوت و گویائی شایان تحسینی دیده نمیشود. تحسینکنندگان غالبا خود را گول میزنند. ثانیا آنها که گمان میکنند نقاش بودهاند و نمیدانستهاند بیجهت در حق خود گمان بد بردهاند. موضوع به این سادگیها نیست.
بیشک یکی از عوامل جاذبه خاص هنر مدرن جنبه انقلابی آن بوده است. شکستن سنت و فرق عادت در حد خود برای جلب نظر گروه کثیری از مردم کفایت میکند، و علاوه بر این ارزش خود را دارد؛ زیرا که یافتن راه نو جز با منحرف شدن از راه کهن میسر نمیشود. اما باید دانست که هیچ انقلابی همیشه انقلاب باقی نمیماند. حدیث هنر انقلابی مدرن نیز اکنون دیگر افسانه و کهن شده است. پیروزی عالمگیر هنر مدرن و به رسمیت شناخته شدن آن حتی در میخانههای جنوب و خرازیفروشیهای شمال تهران، خاصیت ندرت و فضیلت انقلابی بودن را از آن سلب کرده است؛ تا به جائی که اکنون رفتهرفته حالت طغیان در برابر آن در میان روشنفکران
احساس میشود.
بنابراین باید توجه داشته باشیم که فریب افسانه را نخوریم. قبول این نکته خوشایند نیست، ولیکن واقعیت اینست که این نقاشان جوانی که با این شور و شتاب در راه نقاشی انتزاعی میتازند، سنتشکنان دلاوری نیستند تا لااقل دلاوریشان در حد خود شایسته ستایش باشد؛ بلکه پیروان سربهراه سنت استقراریافتهای هستند که وجود خود را به آنها تحمیل کرده است. اینها انقلاب نکردهاند، بازیش را درآوردهاند. …
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.