بخشی از متن:
هنر از دیرباز ـ مورد توجه فلاسفه و منتقدین واقع شده است و برای تشخیص آن قسمت از فراوردههای انسان، که آثار هنری را تشکیل میدهند از سایر آثار او، تحقیق کردهاند. از نامهای بزرگ و مشهوری که بدینکار پرداختهاند، میتوان، ارسطو، فلوطین، لئوناردو داوینچی، کانت و فروید و دیگران را نام برد.
ولی با وجود این بحثها و کوششها، هنوز تعریف جامع و مانعی از هنر، نشده است و فرضاً هنوز در کشورهای خاوری، هنر را بخشی از ادبیات میدانند، یا آنرا هنرهای زیبا (صنایع مستظرفه) میشمارند.
علت این امر را باید تا حدی در دخالت دادن اغراض خصوصی از نظر عقاید شخصی، در موضوع هنر، دانست. ایدهآلیستها که آنرا جرقۀ نبوغ و شرارۀ الهام میشمارند و متریالیستها که آن را نتیجۀ تأثیر شرایط خارجی میدانند، هر دو به اتکاء ایدههای خود وصفش میکنند راست است که در هر تعریفی تعریفکننده از خصوصیات خود مایه گذاشته است ولی آن تعریف صحیح است که خصوصیات عقاید معرف از موضوع تعریف شروع شده باشد، یعنی منتقد هنر، که عقاید خود را از هنر گرفته باشد، آن را تعریف کند.
از طرفی، تأثیر آشکار و وسیع این آثار، در روی افراد اجتماع بحدی است، که همیشه حکومتها کوشیدهاند تا از آن بنحوی استفاده کنند و حتی گاهی آنرا بزنجیر کشیدهاند، حال آنکه این امر اصولاً با هنر منافات دارد.
اکنون که بتاریخ رسمی ملتهای مختلف نمیتوان اطمینان داشت تنها وسیلۀ شناخت گذشته، مطالعۀ آثار بازماندۀ آن است و در میان این آثار قسمت مهمی بازماندههای هنری است.
هنر از جامعه بیرون میآید سپس روی جامعه تأثیر میکند و این تأثیر متقابل، لزوم شناخت خصوصیات هنر را نشان میدهد. حزن و تقدس کاشیهای مساجد دورۀ صفویه خشونت حجاریهای آشوری و عمق و رقت، و نارسائی غزل سبک هندی همانطور که از جامعه برخاستهاند، در جامعه تأثیر کردهاند.
بخشی از روانشناسی:
بارزترین، مشخصۀ انسان قوۀ تألیف و ترکیب، تقسیم و تکمیل و، تعبیر و تفسیر اوست. این نیرو را نیروی خلاقه هم، نامیدهاند و مثل همۀ تظاهرات دیگر او، آثار هنری هم، از این نیرو مایه گرفتهاند یعنی موجد آنها این توانائی است.
این نیرو، در پارهای از افراد، بنحو خاص ظهور میکند و بیش از افراد معمولی در آنها تجلی مینماید این اشخاصند که نابغه، نامیده میشوند. در گذشته، معتقد بودند که نبوغ حضوری است اکنون نمیتوان چنین امری را پذیرفت و مشاهدات نشان میدهد که نبوغ از محیط و خصوصیات ارثی مایه میگیرد و حتی بساختمان جسمی افراد هم بستگی دارد.
در هنرمندان، این نیرو در تولید و ایجاد نوعی خاص از نمودهای انسان، بکار میافتد افرادی که تحت تأثیر رنج یا شادی غیر منظم و ناگهانی واقع میشوند و زندگی آنها توأم با تحولات شدید ناگهانی باشد یا تازهجوئی در آنها آنقدر زیاد شود که سبب ناراحتیشان باشد یا در امور جنسی تمایلاتشان ارضاء نشود بهتر توجه میکنند و هنرمند میشوند.
گفته شد که انسان تألیف و ترکیب میکند، هنر هم که بخشی از آثار انسان است، بهرحال از محصولات این امر است و ناچار تقلید دنیای خارجی نبوده، ابتکاری است، زیرا ارزش هر چیز بستگی عکس با مقدار آن دارد و دیده شد که هنر نتیجۀ تازهجوئی است و آشکار است که تازهجوئی با تکرار از بین میرود (طبق قانون در نتیجۀ فراموشی عادت) از تکرار آثار هنری کار دستی پدید میآید و تقلید کامل از طبیعت (بعلت مشاهدۀ مستمر آن) هنر نیست.
تأثیر حواس انسان در تشخیص و ایجاد هر اثری منجمله آثار هنری انکارناپذیر است بخصوص حس بینائی که تشخیص و ایجاد هنرهای تصویری مربوط به آن است مورد توجه قرار میگیرد مشاهده ممکن است تحلیلی یا ترکیبی باشد و این موضوع و تفاوت بین این دو نوع مشاهده خود سبب ایجاد سبک نوینی در نقاشی و پیکرتراشی بنام امپرسیونیست شده است. …
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.