
مدتی بود که درصدد پیداکردن راهی برای مصاحبه با ابوالقاسم سعیدی بودیم. از آنجا که وی از سالها پیش ساکن فرانسه است، برقراری ارتباط کار مشکلی بود. تا اینکه از طریقی، آدرس پست الکترونیکی ایشان را پیدا کردیم. حدوداً دو، سه ماه پیش همراه با معرفی مجله حرفه: هنرمند، و اهداف آن، سؤالات خود را هم از او پرسیدیم. ابوالقاسم سعیدی نیز با سخاوت تمام همراه با پاسخ به سؤالات، متن زیر را برایمان فرستادند:
«مجله “حرفه: هنرمند” عزیز، پس از شک و تردیدهای فراوان، که با شما قرار گذاشته بود، ایدههایی را برای مجلهتان باهم رد و بدل کنیم. مدتی بیخبر بودم و به خود میگفتم اینبار هم صداقت سکوت و منفی بودنم محفوظ است. گاهی هم فکر میکردم، هیاهوها سیاسی هرگونه فعالیتی را به تعلیق بوده و خبری نخواهد بود. ولی پیغام شما بیدارم کرد و حدسم بر این است که کار و فعالیتهایتان جدیتر از میزان معمول همیشگیست. موفقیتتان را خواهانم.
یک روز تمام را منحصر به نوشتن پاسخ به شما کردهام و از آن خوشحالم. حقیقتش این است که در بعضی موارد به خصوص تحلیلهای هنری، زبان وسیله ناتوانی است. شرح و بسط انباشتههای حافظه و لایههای خاطرات حتماً ابزار دیگری را لازم دارند. هنر توانسته یکی از آن وسایل باشد که سیستم بیانیاش مستقل و مختص خودش است و با زبان دیگر پرواضح است که بیانشدنی نیست…
درنتیجه در این زمینه تکلیفم هیچوقت روشن نبوده و نیست. وسواس و شک به گونهای بالا میگرفته که الکن میشوم و خاموشوار سعی میکردم، دم لای تلۀ سوالکننده نداده و خود را کنار بکشم. ولی همانطور که گفتم اینبار نمیدانم چرا لطف شما مرا گرفته و دلم میخواهد وسواس را کنار زده و پاسخ سؤالات را که لطف کرده و تنظیم کرده بودید، هرچقدر هم نارسا و گمراهکننده باشند بنویسم و از شما خواهش کنم هرطور که مایل باشید به سلیقه آزادانه آن را تنظیم و یا از آن استفادۀ ممکن را برای مجلهتان بفرمایید.
در انتخاب و یا خط زدن هر جمله آزادید. شما رد محل بهتر میدانید چی به درد میخورد. نقش من در این ساعت این است که یک یک سؤالهای شما را بخوانم و مکث آنی خود را بنویسم. ولی فرم آن، “سؤال و جوابی” از آب درنمیآید. بر شماست که فرم آن را بریزید.»
ما نیز نهایت سعی خود را کردیم، که با امانتداری کامل، کمترین تغییری در نثر جملات ابوالقاسم سعیدی داده نشود.
جهت مطالعهی مقالاتِ این فصل، به بخش «مقالات مرتبط در فصلنامه»، در انتهای این صفحه مراجعه کنید.