نمایی از فیلم خانه دوست کجاست؟ عباس کیارستمی

گفت‌وگوی عباس کیارستمی و ژان – لوک نانسی / ترجمه: باقر پرهام

بخشی از متن:

[گفت‌وگو در پاریس روز بیست‌وپنج سپتامبر سال دوهزار انجام شد. مترجم آن مژده فامیلی بود که برای آماده ساختن گفت‌وگو با ژان لوک نانسی و عباس کیارستمی همکاری کرد. بازنویسی از روی نوار توسط مژده فامیلی و ترزا فوکون انجام شد.]

[ژان – لوک نانسی گفت‌وگو را با اشاره‌ای به مینیاتور ایرانی می‌گشاید…]

عباس کیارستمی: دختر دانشجویی در رساله پایان تحصیلی‌اش عکس‌هایی به من نشان داد که در آنها شباهت فوق‌العاده‌ای میان بعضی از نماهای فیلم‌های من و مینیاتورهای ایرانی بود: همان جاده‌های زیگزاگ و همان درخت‌ها. در حالیکه من علاقه زیادی به مینیاتور ایرانی ندارم و این رابطه برایم کشف غریبی بود. ولی فکر کردم که ما هر دو، مینیاتوریست‌ها و من، در یک طبیعت و در یک سرزمین زندگی می‌کنیم، به همین خاطر احتمالاً به یک مفهوم از درخت، از جاده رسیده‌ایم. این یک کپی‌برداری مستقل نبوده، ولی این شباهت می‌تواند یک واقعیت باشد.

ژان لوک نانسی: ولی خودتان را هرگز نزدیک به مینیاتور حس نکرده‌اید؟

عباس کیارستمی: در دانشکده هنرهای زیبا یکی از واحدهای ما درس مینیاتور بود. ولی من علاقه‌ای به کار مینیاتور نشان نمیدادم. به همین دلیل اگر شباهتی در فیلم‌ها است، تأثیر از روی نقاشی مینیاتور نیست و این بیشتر از سرچشمه زندگی واقعی، که احتمالاً مینیاتوریست‌ها هم از آن تأثیر گرفته‌اند، می‌آید. الان هم مناظری در ایران، در نقاط دورافتاده و مدرنیزه نشده است که جاده‌ها، درخت‌ها، سروهایی به سبک مینیاتور دارد. اگر امروز از آنها عکسبرداری کنم، می‌توانم بگویم که این مناظر یادآور مینیاتورها هستند. در طول اعصار، این نوع جاده، این نوع درخت و منظره و کمپوزیسیون از دلِ خودِ این طبیعت بیرون آمده و می‌تواند مفهومی هم در خود داشته باشد.

ژان لوک نانسی: من این اتفاق اندیشه را می‌فهمم و با اینکه ایران را نمی‌شناسم، می‌توانم منظره‌ای را تصور کنم که در آن یک تک درخت سر بلند کرده. اما مینیاتور باب دیگری است. تصویرگری است. آیا به جز مینیاتور، فرهنگ تصویری دیگری در ایران وجود دارد؟ اصلاً معادلی به فارسی برای مینیاتور وجود دارد؟ من میشنوم که می‌گویید «مینیاتور» و این یک کلمه لاتین است که باید جدیداً به امانت گرفته شده باشد. مینیاتور ایرانی در سنت قدیمی چگونه نامیده می‌شده؟

عباس کیارستمی: شاید این هم مثل خیلی چیزهای دیگر است که ما ساخته‌ایم ولی نامش از فرنگ آمده. شاید نقاشی کرده‌ایم ولی این اسم را از بیرون رویش گذاشته‌اند و این تثبیت شده. گاهی برای خیلی چیزها که معادل فارسی نداشته‌اند، واژه ایرانی پیدا کرده‌ایم ولی برای مینیاتور فکر نمی‌کنم. دشوار است بگویم از چه تاریخی این کلمه وارد زبان فارسی شده است. باید نسبتاً جدید باشد، شاید قرن نوزدهم. برای اینکه هنوز برای آن معادلی پیدا نکرده‌ایم. و این فقط محدود به مینیاتور نمی‌شود. برای نقاشی صورت هم کلمه پرتره را به کار می‌بریم. مسلماً سالها نقاشی صورت کرده‌ایم ولی بعدها به آن نام پرتره داده شده.

ژان لوک نانسی: و برای منظره؟

عباس کیارستمی: برای «پیزاژ» معادل منظره را داریم حتی اگر گاهی کلمه «پیزاژ» را هم استفاده می‌کنیم. همینطور برای «تاتور مرت»، معادل طبیعت بیجان را داریم.

ژان لوک نانسی: برای این چه می‌گویند؟ [به تصویری اشاره می‌کند که صورت و تنه زنی را نشان می‌دهد.] 

عباس کیارستمی: «پرتره با دست»، که علاوه بر صورت دست‌ها را هم نشان می‌دهد.

ژان لوک نانسی: به مسئله تصویر برمی‌گردم. در قلب آن فیلمی که به فارسی «زندگی و دیگر هیچ» نامیده می‌شود، تصویری بر دیوار است: یک پرتره، پیرمردی با یک پیپ. آیا این عکس است یا عکسی از یک تابلوی نقاشی؟

عباس کیارستمی: این عکس نیست. یک نقاشی باسمه‌ای است، نقاشی «پوپولر»، که ده – دوازده سال پیش به شکل پوستر چاپ شد. بسیار هم محبوب شد.

ژان لوک نانسی: چه چیز یا چه کسی را نشان می‌دهد؟

عباس کیارستمی: این کار یک نقاش معاصر ایرانی است که کارش همین سبک باسمه‌ای است که خیلی هم نزد مردم طرفدار دارد. این کار، تصویر یک روستایی خوشبخت است برای اینکه نانش، گوشتش، چایش و چپقش را دارد. تصویری ایده‌آل از یک روستایی در لحظه لذت‌بردن از خود.

ژان لوک نانسی: در فیلم این تصویر شکاف برداشته.

عباس کیارستمی: این را خودم به دلیلی سمبولیک اضافه کردم. چون همانطور که در فیلم می‌بینیم او از همه آنچه که به آن علاقه داشته جدا شده. یعنی گوشتش، غذایش و چایش را از او گرفته‌اند. در واقع معیشت‌اش مورد خطر واقع‌شده، زلزله دارایی مادی‌اش را از او گرفته اما او حالتش و روحش را حفظ کرده. به همین خاطر از این تصویر برای آفیش فیلم و زندگی ادامه دارد، استفاده کردم با این عنوان که «زمین تکان خورده ولی ما نلرزیدیم»…

سبد خرید ۰ محصول