بسیاری از شاهکارهای تاریخ نقاشی، رخداد مهم یا حادثهای خارقالعاده را نشان نمیدهند. آنها صرفاً بازنمایی لحظهای از زندگی جاری و آدمهای معمولیاند که به یُمن نبوغ نقاش به نحوی متقاعدکننده، زیبا و چشمگیر نمایش داده شده است. توصیف این نقاشیها میتواند بسیار ساده باشد اما هر نقاشی میداند که رسیدن به این سادگیِ متقاعدکننده و طبیعی کار سادهای نیست. به نقاشی «دختران ادوارد بویت» اثر سارجنت نگاه کنید: کوچکترین دختر، بیتکلف و آسوده روی فرش آبیخاکستری زیبایی نشسته. عروسکی در دستش است و نوک پاهایش را کودکانه به هم نزدیک کرده. دختر سمت راست مودبانه و شاید با کمی خجالت -که از نگاه دزدیده و غیرمستقیمش پیداست- ایستاده است. دو خواهر بزرگتر در تاریکیاند، یکی با کنجکاوی، طوری که انگار سوالی دارد، به ناظر نگاه میکند اما بزرگترین خواهر بهرغم آگاهی از حضور ناظر، چهرهاش را برگردانده، هرچند به نظر نمیرسد که دوری و رویگردانی او صرفاً از سر خجالت باشد بلکه بیشتر از جنس دوری دختری تازهبالغ از مردی غریبه است.
پیشنهاد مطالعه: مقالهی «دستها در نقاشی جان سینگر سارجنت» به قلم استفان ال. هردریچ
فضای نقاشی به دو بخش روشن و تاریک تقسیم شده و دو گلدان پرسلان در مرز تیرگی و روشنی ایستادهاند. اندازهی بزرگ دو گلدان در قیاس با دخترها فضای نقاشی را قدری مرموز و فراواقعی کرده. در پسزمینهی تاریکْ دو گلدانِ دیگر روی طاقچهی شومینهاند و پرتوِ نور بر آینهی بین آنها تابیده و بازتابیده. اگرچه فرش و طرح روی گلدانها در واقعیت پرجزئیات و پیچیدهاند اما نقاش همهی این ریزهکاریها را ساده کرده که فضای تابلو یکدست بماند و تمرکز نگاه بر فیگور دخترها باشد.

چهرهی آنها نگاه ما را بین پردههای نامرئی فضای نقاشانه حرکت میدهد؛ از چهرهی دخترک کوچک تا نیمرخ بزرگترین خواهر. بازتاب نورِ روی آینه نیز تاریکیِ پسزمینه را فعال کرده و به نحو مستقیمتری دو فضای جلو و عقب تابلو را به هم پیوند میزند. تا اینجا معلوم میشود که ترکیببندی نقاشی کاملاً حسابشده است و بهدقت تنظیم شده؛ اما این ترکیب آگاهانه و محکم، چنان طبیعی است که نقاشی در نگاه اول صحنهای اتفاقی و زودگذر را نشان میدهد: مردی از بیرون خانواده وارد خانه شده و ما واکنش متفاوت دخترها را در همان لحظه میبینیم. نقاش ژستهای ظریف دخترها را هوشمندانه دیده و ماهرانه ثبت کرده تا این «لحظه» از دست نرود؛ مواجههای در یک آن.
از نوع تقسیمبندی فضای تیره و روشن میتوان حدس زد که سارجنت نگاهی به نقاشی «ندیمهها» داشته و ضربقلمهایش نیز مانند استاد معنویاش ولاسکز، روان و سیال و مبتنی بر لکهرنگ اما نه آنقدر که مثل امپرسیونیستها حجم، استحکام و ساختار مادی اشیا را از دست بدهد. همچنین این نقاشی نمونهی برجستهای از نحوهی تفسیرگری اجتماعی به فراخور قابلیتهای نقاشیِ رئالیستی است و نکتهای را دربارهی خانواده و رفتار و آداب دخترها در آن تاریخ و آن طبقهی اجتماعی بیان میکند. جمع این ویژگیهای زیباشناسانه و معناشناسانه است که اثر سارجنت را به نمونهای درخشان و بدیع از پرترهی گروهی تبدیل کرده است. ویدئوی پایین را ببینید که چگونه لذت دیدن این نقاشی را با موسیقی زیبا و توصیفاتی درخور همراه کرده است.
ترجمهی زیرنویس: فروغ خبیری
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.