بخشی از متن:
نوجویی در عین آنکه اعتراض است نسبت به محیط تثبیت شده، نوعی سازندگی را در خود دارد. در این اعتراض و سازندگی لزوم همصدایی و همفکری شدیداً احساس میشود. هر محیطی کم و بیش در هر لحظهیی از زمان ـ احتیاج بگروهی معترض و سازنده پیدا میکند. این عده هر یک میتوانند عوامل نضجدهندهی ”نوآوری” و ـ بخودی خود شناساگر محتوی زمانهی خویش باشند. اینجا روشنفکر بدون صفت ”نو” معنی خود را از دست میدهد یا میتوان گفت که روشنفکر الزاماً نوجوست. و این نوجویی هوشیاری وی را نسبت بتمام مسائل محیط ایجاب میکند.
در محیط ما یک سلسله مائدههای گولزنک و از پیش ساختهی داخلی و خارجی عوامل بازدارندهی رشد هوشیاری هستند عواملیکه برای روشنفکر حالت مسکن و کرختکننده دارد. اینجاست که شناخت هرچه بیشتر محیط و جبر انتخاب و جبههگیری کامل در مقابل مسایل احساس میشود.
یکی از مسایل طرح شده در محیط ما نقاشی امروز است که روشنفکر باید بعنوان یک پدیده با آن روبرو شود و با هوشیاری بآن بپردازد. چرا که در این تلاقی عقاید است که اعتراض نضج میگیرد و گسترش میابد.
منظور اصلی این مقال گروه روشنفکر تثبیت شده است بعنوان بینندهی نقاشی که بجهت بعضی امکانات سنتی و غیره توانسته بالنسبه خود را بجامعه بقبولاند و شامل گروه شعرا، نویسندگان، مقالهنویسها، و روزنامهچیهاست. نقاش مسئول در کنار هدف اصلی خود وجود یک تئوری جامع را در زمینهی هنرهای بصری ملزم میداند و این هدف را چه با بحث و گفتگو با بیننده و چه از طرق دیگر کم و بیش دنبال میکند. این تئوری میتواند کمکی باشد در روشن شدن ابعاد محتوی زمان که این خود هدف اصلی سایر گروههای هنری است و احیانا نزدیکی هرچه بیشتر روشنفکران را لازم میسازد.
در بررسی فرهنگ جوامع پیشرفته میبینیم که چگونه هریک از هنرها از سایر زمینههای هنری سود میجویند و این نزدیکی تا حدی میرسد که در نقاطی هنرها در یکدیگر تداخل کرده و هنر ثالثی را میسازند که از هر نظر کلیت انتفاعی آن فرهنگ را در خود دارد. در ساختمان فرهنگی یک جامعه وجود اشخاصی چون نویسنده، نقاش، آهنگساز و غیره نیست که باین فرهنگ معنی میدهد بلکه نقطهی نظر و نحوهی نگرش یا هدف مشترک کلیهی این گروههاست که آنرا میسازد.
هرچند که عنوان ”روشنفکر مسئول” از طرف طبقهی روشنفکر تثبیتشدهی جامعهی ما مطرح میشود میبینیم که این صفت در مورد آنها صادق نیست چه این گروه درگیر دو عامل بازدارنده هستند. یکی مسایل صد در صد حرفهیی و شخصی و دیگر همان عامل تثبیتکننده که باعث کرختی و در خود فرورفتگی هرچه بیشتر این گروه است. اینها یا نقاشی نمیبینند و یا در مورد آن حالت بیتفاوتی دارند. بدینگونه مسئلهی بحث و گفتگو و نقد و اعتراض و هدف مشترک و غیره و غیره منتفی میشود و نقاش در این مخمصه هم معترض میشود و هم مورد اعتراض. هم منتقد میشود هم مورد انتقاد. و صدای او در خود خفه میشود، هر چند که صادقانه بکر باشد. اگرچه بعضی تجارب بوی میآموزد که به حداقل بینندهی خوب قانع باشد.
از سه چهار سال پیش ناگهان میبینیم که اتفاقات هنری یکی پس از دیگری ظاهر میشوند. رادیو و تلویزیون اخبار و نقد هنری پخش میکنند، روزنامههای یومیه و مجلات صفحهی هنری دایر میکنند. نمایشگاهها، بیینالها، فستیوالها و جشنهای هنری یکی پس از دیگری پر و خالی میشوند. و یکباره در طرفهالعینی میبینیم که چیز تازهیی بنام ”هنر” بر سرمان کوبیده میشود و همهی اینها در آخر، منقد نان و نمک خوردهیی را میآفریند که به محافل هنری سرازیر میشود تا برای پرکردن برنامههای خود مائده تهیه کنند: فیلمبرداری ـ مصاحبه ـ اظهارنظر و بالاخره تعریف یا تکذیب. و در مورد نقاش غالبا این نتیجهگیری عجولانه متداول است که او را متهم به فاصلهگیری از بیننده میکنند. بدینگونه گروه منقد و نویسندهی هنرییی ساخته و پرداخته میشود که کوچکترین اطلاع و کوششی در این زمینه ندارد.
ممکنست مطرح شود که ضعف از نقاش و نقاشی است که نمیتواند کشش ـ یا احیاناً اعتراض ـ را در بیننده برانگیزاند که این خود دو جواب باقی میگذارد که در آخر بهم میرسند: یکی آنکه چگونه باید نقاشی دید با در نظر گرفتن کلیه مسائلی که امروزه نقاش در جامعهی ما با آن مواجه است و دیگر اینکه با یک ذهن آلوده چگونه میتوان قضاوت کرد؟ چرا که بهتزدگی مداوم ما در مقابل بدعتهای عجیب و غریب فرهنگهای غرب نیروی خلاقه و قضاوت ما را در مقابل مسایل خودی کاهش میدهد.
باید برای بررسی نقاشی کنونی مقیاس تازهیی یافت. چرا که امکانات و شرایط نقاش امروزهی ما محدود است و این امر جز با تلاش مداوم و پیگیر نقاش و بیننده حاصل نمیشود.
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.