معرفی مقاله:
آیا عکاسی ایران بیتاریخ است؟ برای بازشناسی آن باید کدام تاریخ را مورد بررسی قرار داد؟ تاریخ رویدادنگار؟ تاریخ اجتماعی؟ تاریخ فرهنگی؟ یا تاریخ هنری و…؟ و در این بیتاریخی اما تلاشهای افرادی چون یحیی ذکا، ایرج افشار و بسیاری دیگر کجا قرار میگیرد؟ مهران مهاجر در این یادداشت سعی کرده با سؤالاتی کلیدی تاریخ عکاسی ایران را مورد سؤال قرار بدهد و از خلال طرح پرسشهای گوناگون راه حلی برای آن پیدا کند؛ راهحلهایی که شاید به برخی از آنها در مقالهی مفصل «عکاسی هنری در ایرانِ پس از ۷۶» اشارهای کرده باشد. او تلاش کرده با طرح پرسشهای گوناگون از قبیل اینکه چرا تاریخنگاری عکاسی ایران از دورهی قاجار به بعد ادامه پیدا نکرده و یا از چه زمانی عکاسی در ایران به هنر تبدیل شد و آیا اصلاً عکاسی ایران ژانر دارد؟ به معضل تاریخنگاری نگاهی داشته باشد. و اینکه چرا عکاسی در جهان غرب تاریخمند شد و حتی توانست رابطهای درهمتنیده با نویسندگان و متفکرینی چون بودلر، رولان بارت، بنیامین، سونتاگ داشته باشد که بسیار در اینباره نوشتهاند ولی در ایران این اتفاق رخ نداد. از متن:
برای ایرانی مهم نیست كه خیام چندین قرن پیش از حافظ بوده یا حافظ بعد از سعدی، و فردوسی پیش از همه آنان. انگار اگر بخواهیم به این یكونیم سده اخیرمان نگاه كنیم شاید بتوانیم آن را از چشماندازی تلاش و تقلایی بدانیم برای بیرون آمدن از «تعطیلات تاریخ» و ورود به عرصه قاعدهمند و بازشناختنی تاریخ. و انگار این تلاش و تقلا در این سهونیم دهه پس از انقلاب ۵۷ بیشتر شده یا شاید بهتر باشد بگویم سویهای آشكارا رویآورنده یا نیتمند پیدا كرده است. و شگفت آنكه تقریباً از همان آغازِ این تلاش و تقلا، دوربین هم به دامان ایرانیان پرتاب شد، و شگفتتر آنكه این دوربین كه در دست و دیدگان غربیان ابزاری بود برای شناخت «عینی»، «دیداری» و«تاریخیِ» جهان و جامعه، اسبابی گشت جهت بازیِ شاه و درباریان در این تعطیلات. اما در همین هنگام بود كه برخی نخبگان دریافتند كه تعطیلات به سر آمده یا باید به سر آید.