معرفی مقاله:
امین طلاچیان در مقالهی حاضر پیرامون مستندنگاری در عکاسی نوشته است.
.
بخشی از مقاله:
ـ همیشه به عکاسی به عنوان کاری شیطنتآمیز نگاه کردهام، زمانی که برای اولین بار انجامش دادم احساس خلاف کردن داشتم.
ـ عکاسی مثل نوک پا راه رفتن در آشپزخانه در نیمهشب است برای دزدیدن بیسکویت. واقعاً به این اعتقاد دارم که چیزهای زیادی هست که اگر ازشان عکاسی نمیکردم، مردم آنها را نمیدیدند.
ـ عکاسی مانند هر وسیله بیانی دیگری، باید با زندگی و زمان ارتباط داشته، و نبض امروز باشد. باید با دنیایی که در آن زندگی میکنیم مرتبط باشد.
ـ بگذارید اول بگوییم عکاسی چه چیزی نیست. عکاسی نه نقاشی است، نه شعر، نه سمفونی و نه رقص. عکاسی صرفا یک تصویر زیبا، یک بند بازی و یک چاپ ظریف نیست. عکاسی یک سند مهم است و باید باشد؛ یک بیانیه نافذ، که بتوان آن را به ساده ترین شکل توصیف کرد.
ـ من با این موضوع موافقم که همه عکس های خوب نوعی سند به حساب می آیند، ولی این را نیز می دانم که همه اسناد لزوما عکس خوبی نیستند. علاوه بر این، یک عکاس خوب فقط سند سازی نمی کند، بلکه سوژه را می کاود و حجاب از آن بر می دارد. و در واقع عکاسی مستند شامل همه نوع عکس می شود : خوب، بد و خنثی. با این حال تاکنون عکس خوبی که سند خوبی نباشد ندیده ام. د زندگی کردن در یک مکان به تنهایی کافی نیست. ممکن است شما در یک اجتماع زندگی کنید ولی اصلا آن را درک نکرده باشید . نگاه کردن صرف کمکی نمیکنند. به نظرم تا وقتی چیزی را نفهمیم، اصلا نمی توانیم آن را ببینیم. به تاریخ منطقه نگاه کنید، به آغاز و به توسعه آن. هر چه بیشتر در مورد مکان عکسبرداریتان تحقیق کنید ، بیشتر در می یابید که آنقدر که فکر می کردید درباره اش نمیدانید. بگذارید سوژه، خود سخن بگوید. از یک شاخه زیبا فقط به این خاطر که زیباست عکس نگیرید؛ آن شاخه باید درباره محیط خود حرف داشته باشد. عکاسی بیانیه است؛ باید چیزی درباره محل خود به ما بگوید.
ـ یک عکاس به اینها نیاز دارد: خلاقیت، سبک، سلیقه ، هوش و مهارت. یک عکاس خبری علاوه بر همه اینها به این موارد هم نیاز دارد : جرأت، استقامت، زیرکی و شانس.
ـ عکاسی یک مهارت است و هر کس، با هوش معمولی و پشتکار می تواند هر مهارتی را بیاموزد. عکاسی در ورای مهارت، امری دیگر است. آنجاست که جادو وارد می شود و نمی دانم آیا توضیحی برای آن وجود دارد یا نه.
ـ وقتی در خانه بنشینید ، هیچ اتفاقی نمی افتد. من خودم را عادت داده ام که همیشه و همه جا دوربین همراه داشته باشم… هر چیزی برایم جالب باشد ، از آن عکس میگیرم.
ـ عکس های من زیر پوستی نیستند، در واقع زیر هیچ چیزی را نشان نمی دهند، صرفا خوانشی از سطح و روی پوست هستند. اعتقاد زیادی به سطوح دارم. یک سطح خوب، پر از ایده و سرنخ است. ولی هر وقت مجذوب زیبایی یک صورت و برتری یکی از اجزای آن شده ام، احساس کرده ام که جوهره اصلی را از دست داده ام. این چیز خوبی نیست؛ برای همین است که هر جلسه عکاسی از مدل، برای من یک نبرد و ستیز است.
ـ خیره شوید، این راه آموزش دادن چشم هاست. خیره شوید ، دید بزنید ، گوش کنید، گوش بایستید، برای دانستن چیزها از جان خود هم بگذرید؛ فرصت زیادی ندارید. د «مستند» کلمه ای تصنعی و گمراه کننده است … باید گفت « به سبک مستند »… می دانید که یک سند یا عکس مستند به هر حال به یک دردی میخورد، در حالی که هنر واقعا بی مصرف است.
ـ شانس همیشه هست و ما هم همواره با آن مواجه می شویم ؛ تفاوت اینجاست که عکاس غیر مطرح ایک بار از صد بار آن را می بیند و عکاس مطرح ، همیشه.
ـ حتی تصاویری که از بی نظمی می گیرم، دارای نظم هستند. ولی از آنجا که یک ایرانی هستم، مجبورم از بودن در (Sholooghi) شلوغی لذت ببرم : از آشفتگی های یک مرد به هم ریخته، چموشی کودکان در خیابان، یا شورش های خونین مردمی.
ـ سیاه و سفید رنگ های عکاسی هستند. برای من آنها جایگزین امید و یأس هستند، موضوعاتی که تا ابد دغدغه انسان است. بیشتر عکس های من از مردم است؛ آنها را به سادگی انگار که از چشمان مردی در خیابان دیده ام. چیزی هست که هر عکس باید داشته باشد ، و آن حس انسانی هر لحظه است. این نوع عکاسی واقع گرایانه است. ولی واقع گرایی به تنهایی کافی نیست، باید تصویری هم باشد و این دو با یکدیگر می توانند عکسی خوب به وجود بیاورند. توضیح آن مرز باریکی که در آنجا مسائل مادی به انتها می رسد و مسائل ذهنی آغاز می شوند، کار سختی است.