بخشی از مقاله:
کیچ از سؤالات اساسی و جاودان انسان میپرسد. هدف کیچ ایجاد حساسیت در فرد فرد انسانهاست، که در بهترین و خفیفترین حالتش ، خنده را به سکوت میکشاند. کیچ برای زندگیست و بدان خدمت می کند، و بنابراین سروکارش با فرد فرد انسانهاست . و همین کیچ است که در برابر بیتفاوتی و بیدردی هنر مدرن میایستد. برخی سعی میکنند تا کیچ را نوعی تبلیغات سیاسی جلوه دهند، اما کیچ هیچ سروکاری با هیتلر و استالین ندارد. آنها تشکیلاتی تبلیغاتی برای تودهها به راه انداخته بودند که در آنها هنر و هنرمند در خدمت سیاستهایشان بود، فلذا تبلیغات میبایست تا به زبانی روشن و روان مانند آگهیهای تجاری به روح و مخاطبان میرسید. این در حالیست که اپرایی نظیر مادام باترفلای ۳۵، پوچینی، حساسیت و وجدان فرد را برمیانگیزد و نه افکار عمومی را.
کیچ فرمی از بیان شور و عشق و رنج آدمست و نه خادم حقیقت – آن هم حقیقت کلی و جاودان مدرن ! بعکس، کیچ خادم معنا و آن حقیقتیست که در روح تاریخ روان است . بنابراین، امروز نیز هنرمند کیچ میتواند با تصویری زیبا و هنرمندانه از شمایل مریم عذرا، ۲۶ قداست او را تعالی ببخشد. کیچ حقیقت مدرن را تنها بخاطر هنر و وظیفهای که فیالواقع بر عهدهی آن است، وامی نهد.
در هنر کیچ معیار کیفیت «مهارت» است. و چون در تاریخ ملاک ثابتی وجود ندارد، کیچ نتوانسته تا در لوای معیاری جاودان بیمه شود. هرچند برای پیکاسو و وارهول ۳۸ مسئله تا حدودی متفاوت است: آنها با ملاکها و ارزشهای زمانهی خود حمایت میشدند و هنوز هم با همان معیارها سنجیده میشوند. اما ملاک و ارزش «مهارت» در گذر زمان دوام نیاورده و امروزه دیگر کیچ بینصیب از حمایت اوست. ما دیگر امروزه وارهول را با رامبراند مقایسه نمیکنیم.
.