" کوروساوا " یِ نقاش / تورج حمیدیان

” کوروساوا ” یِ نقاش / تورج حمیدیان

 

نقاشی، مثل سایر هنرها همواره در دلِ سینما بوده است. هر چند جنبه‌های فنی استفاده از نقاشی در سینما، دیگر عادی جلوه می‌کند. اما حالا تحلیل‌ها بیشتر پیرامون مشیِ نقاشانه در سینما است تا جنبه‌های فنی آن. نیز در مورد ارتباط سایر هنرها مانند موسیقی، و معماری با سینما هم از این دیدگاه مطالب زیادی در دسترس است. هر چه تکنیک در سینما پیشرفته‌تر می‌شود، استفاده‌های گوناگون و متنوع‌تر بیشتری از تمامی شیوه‌ها و سبک‌های نقاشی در آن‌ها صورت می‌گیرد. اگر در زمان «مه لیس» استفاده از نقاشی در صحنه‌های خیالی فیلم، زیبایی شاعرانه و رویاگونه دارد، و تماشای آن هم خیال‌پردازانه است، اکنون با کمک تمامی فنون و تخصص‌های گوناگون موجود، هر فیلم تخیلی هالیوود قاطعیتی کوبنده و سرکوب کنند؛ خیال و شعر است که تمامی مهارت‌های نقاشانه را هم در داخل تکنیک‌های پیچیده خود به امری ترکیبی و عظيم، و در عین حال متداول و فراموش‌شدنی بدل می‌کند.

كلمه فرانسوی «تابلو» که دارای معانی چندگانه است، به معنای صحنه تئاتر هم هست. گرچه ارتباط تئاتر با نقاشی مشابهتی با ارتباط سینما با نقاشی ندارد. اما فیلم‌های صامتی که از تئاترهای فرانسوی برداشته می‌شد و همچنین آثار عکاسان پیکتوریالیست که خود بی‌تأثیر از فرهنگ نقاشی نبودند، سبب نشت نگاه نقاشانه به سینما شد. بسیاری از فیلم‌های تاریخی صامت ایتالیایی و امریکایی با تفکری نقاشانه صحنه‌آرایی شده‌اند، و دارای «تابلوهای سینمایی» هستند که بی‌شباهت به «تابلوهای نقاشی» هم نیستند. این صحنه‌ها برای بیننده‌هایی که با فرهنگ نقاشی آشنا بودند، تأثیر بیشتری داشت. این نگاه مستقیم به نقاشی و کاربردهای آن در سینما در کشورهای صاحب فرهنگ نقاشی و صنعت سینما، شكل بومی به خود گرفت. در ایتالیا، فرانسه، روسیه، با فواصل زمانی کم فیلم‌هایی ساخته شد که متأثر از فرهنگ نقاشی ملی آنها بود. در آمریکا با پیشرفت تکنیک و رویکرد به تولید فیلم‌های پر فروش و همچنین نبودن فرهنگ نقاشی ملی گرایش دیگری صورت می‌گیرد، و تصاویر و صحنه‌های فیلم‌های تاریخی که به صورت عمده از نقاشی تغذیه می‌کردند، از «گریفیث» تا «سسیل – ب – دو میل» ، حرکتی جعلی اما پررنگ و رونق و تماشاگرپسند می‌کنند. این فیلم‌ها در حقیقت مهارت‌های نقاشانه را فقط در جهت خواسته‌های خود به خدمت می‌گرفتند و برای تماشاگران آسان‌پسند، صحنه‌های فریبنده‌ی «آب نباتی» ارائه می‌دادند. متأسفانه توسعه این آثار، حرکات اوليه سینماگران سایر کشورها را در ادواری به شدت تحت‌تأثیر قرار داد و حتی در کشور صاحب فرهنگی مانند ایتالیا هم انواع فیلم‌های «هرکول» و «ماچیسته» و امثال آن از کارخانه‌های چینه چیتا روانه بازارهای فیلم شد. در دهه شصت قرن گذشته آمریکایی‌ها هم متوجه فرهنگ نقاشی خود شدند، و متأثر از «کمیک استریپ‌ها»ی خود، فیلم‌سازی کردند. تا جایی که این فرهنگ در تمامی آثار پر از جلوه‌های ویژه کامپیوتری آنها، هم‌اکنون جاری است. بازار تجاری، اما سینماگران راستین اروپا را گمراه نکرد، و آن‌ها در کنار استفاده از تمامی امکانات اصيل فرهنگ خود در فیلم‌سازی، در استفاده از فرهنگ نقاشی نیز غافل نبودند. در کشورهای اروپایی بسیاری فیلم‌ها ساخته شد و می‌شود که فرهنگ نقاشی در بافت آنها وجود دارد. در بسیاری از فیلم‌ها که مربوط به دوره معینی است ضمن رعایت اصالت دکور و موسیقی و لباس و ابزار صحنه، جنس ازدواج تصاویر فیلم مشابه مکتب نقاشی آن زمان و يا نقاش بزرگی است. فیلم‌هایی را سراغ داریم که تصاویر آن مانند نقاشی‌های رامبراند و یا نقاش بزرگ دیگری نورپردازی و ساخته شده‌اند. جز این بسیاری از شخصیت‌های تاریخی فیلم‌ها از نظر چهره و لباس از الگوهای موجود در آثار نقاشی اخذ می‌شوند. حضرت مسیح (ع) و حواریون، و یا پیلات را در سینمای اروپا از روی تابلوهای نقاشی ساخته‌اند. بدین‌سان است که چهره آن‌ها در بیشتر فیلم‌ها مشابه هم است، و گاه به گونه‌ای آشناست که تماشاچی شخصیت‌ها را از پیش می‌شناسد.

در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ قرن گذشته فیلم‌سازانی مثل ویسکونتی و زفیرللی که دانش اپرایی هم داشتند، فرهنگ نقاشی‌های کلاسیک اروپایی را در کارهای خود متجلی می‌ساختند. اما در استفاده از فرهنگ و نگاه به روز نقاشی مدرن در ایتالیا فیلمسازانی از جمله آنتونیونی کار می‌کردند. و یا در انگلستان، فیلمسازی مثل جوزف لوزی فیلم متفاوت از آثار دیگر خود، «مادستی بلیزه (۱۹۶۶)» را در کارنامه‌اش دارد که متأثر از نقاشی‌های متداول زمان فیلم و آثار ویکتور وازارلی است. …

اگر علاقه‌مند به مطالعه‌ی بیشتر پیرامون آثار آکیرا کوروساوا هستید، متن «رویا‌ها؛ استوری‌بوردهای آکیرا کوروساوا» را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

سبد خرید ۰ محصول