معرفی مقاله:
این گفتوگو پیرامون موضوعی است که ذهن بسیاری از هنرمندان معاصر و منتقدین هنر را به خود مشغول کرده است و هر بار، به ویژه پس از بحرانهای سیاسی ضرورت ارائهی پاسخهایی به آن پررنگ میشود: نسبت هنر و سیاست.
ایمان افسریان، فواد ترشیزی، مجید اخگر و باربد گلشیری به گفتوگوی جالب و چالشیای پیرامون این بحث پرداختهاند.
باید از این موضوع شروع کرد که اثر سیاسی در ایران چیست و چه تعریف میشود و اصلا حدود آن چگونه تعریف می شود یا اجازه تعریف شدن دارد به عقیدهی گلشیری امروز فضا متفاوت است و جای دیوار ها مدام تغییر میکند. امروز خبرگزاری فارس میآید و هنرمندان را بازجویی میکند و به عنوان مصاحبه چاپ میکند. من فکر میکنم که هر وقت آدم بپندارد که کار روشنفکری در ایران تاثیری ندارد، باید ببیند که با روشنفکرها چه کردهاند. این باز برمیگردد به تمثیل ایمان. من فکر نمیکنم که هنر سیاسی زمانی شکل میگیرد که شیر به سنجاب میپرد. بحثم این است که که گونه های مختلفی داریم که میتوانند سیاسی تلقی شوند صرفا بخاطر بستری که در آن شکل میگیرد. وقتی که تلویزیون ذهن را کنترل میکند، سخن گفتن به گونهای دیگر خودش کار سیاسی است.
و حالا در زمانهی محافظت شده ای که هنرمند برای خلق اثری که حرفی از سیاست و جنبههای آن به صورت نوگرایانه دارد؛ چه میکند و به چه میاندیشد؟
اخگر می گوید: که هنرمند در آن شرایط، یعنی در حالت رادیکال و درستش، اصلا به فکر تولید اثر نیست. ایمان آن تمایزی که بین ایران و غیر ایران قائل میشوی، من چندان قائل نیستم و این خصلتی از جهان هنر است و از دهه هشتاد به بعد هم بیشتر شده. کسی که بخواهد کنش آوانگارد داشته باشد به آن معنی که بورگر تعریف میکند و نه به معنای عامش_ خصم اول و اصلیاش میشود خودِ نهاد هنر؛ یعنی خود این بازی را میخواهد به هم بزند، نه این که چیز تازه ای به چیزهای قبلی اضافه کند؛ در صورتی که اگر غیر این باشد این نهلاد مایهی رزق و روزی اوست و دلیلی ندارد زیر بخت خودش بزند. البته بماند که خود نقد نهادی هم عموما بعد از مدتی جزیی از نهاد میشود.
و حالا در این فضای سانسور شده هنرمند چطور نیت خود را میشناسد. در این قسمت از گفتوگو به موضوعی هم اشاره میشود که موجب تحول و تاثیر بسزایی در هنر این روزها شده و چه بسا موجب موجی تازه در این تحول شود و آن زن و هنرمند بودن آن است؛ موضوعی که این روزها هر چند که سعی شده روی صدای آن صحه گذاشته شود اما فریادش از پیش تر بلندتر شده و این بلندی با آثاری بوده است که در غالب زبان هنرمند نمایان شده است یا حتی وجود آن را تجلی کرده است؛ حال در این زمینه نیت و عملکرد یم هنرمند چگونه خوهد بود؟ به قول ایمان افسریان: میتوان غزاله هدایت را مثال زد که یک ویدئو کار کرد که خودش در دوربین آنقدر نگاه میکند تا این که اشک میریزد. او این فیلم را با حجاب گرفت. خوانشی که در آناطراف از آن شد این بود که زن ایرانی آنقدر محدود است که اشک میریزد. در حالی که خود آرتیست اصلا مسئلهاش این نبود. در نمایشگاه بعدیاش با تعمد و با پذیرفتن هزینههایی که باید بدهد، از آن شکل پوشش استفاده نمیکند. این کار جدید به اندازهی آن ویدیو مورد توجه قرار نمیگیرد. هنرمند هزینه میدهد؛ یعنی از این طرف هم از آن موفقیت چشمپوشی میکند و از طرف دیگر نگرانی برگزاری نمایشگاه و تعطیل شدنش را دارد. فقط برای این که آن خوانش از کارش نشود. من منظورم این سیاست در فرم است. خیلی به نیتش کاری ندارم.