On Kawara/ آن کاوارا / آثار آن کاوارا /نقاشی روزشمار/دکارت

چرا “من نمی‌دانم” پاسخ درستی است / جاناتان واتکینز / شهریار وقفی‌پور

آن کاوارا در ۲۸ دسامبر ۱۹۷۲، در طول سفری کوتاه به استکهلم، یک «نقاشی روزشمار» (Date Painting) خلق کرد. این نقاشی صبح شروع شد و پیش از نیمه شب به پایان رسید و شامل فرایند دقیق و جزءنگرانه‌ای بود که درهم‌تافته‌ی تمامی دیگر چیزهایی بود که این هنرمند در آن روز انجام داده بود. بیدار شده بود. آدم‌هایی را دیده بود. روزنامه خوانده بود. و کارهایی از این دست. به علاوه، به اشکال متنوعی، برخی از این اعمال را مستند کرده بود. نمونه‌ای از رنگ‌های اصلی «نقاشی روزشمار» را ثبت کرده بود. بخشی از روزنامه را کنار گذاشته بود (که بعدتر در نقاشی به کار گرفته شد) و مدخلی از دفتر خاطراتش را سرهم کرده بود: “jag vet inte” . این مدخل عنوان فرعی «نقاشی روزشمار» بود. عنوان مذکور به زبان سوئدی نوشته شده بود – چرا که کاوارا در سوئد بود – و ترجمه‌اش فقط می‌شود «من نمی‌دانم».

زیرعنوان‌ها

۲۸ دسامبر ۱۹۷۲ روزی از بیش از دو هزار روزی بود که در آن‌ها آن کاوارا نوعی «نقاشی روزشمار» را ساخته است. با این حال آخرین روزی بود که در آن چیزی می‌نوشت به غیر از آن روزِ هفته‌اش به عنوان مدخلی از دفتر خاطراتش. فضای روز بعد، یعنی ۲۹ دسامبر ۱۹۷۲ ، با نام “Fredag” ، و ۳۱ دسامبر با نام “Sondag” ثبت شد.

سابق بر این، زیرعنوان‌ها ترکیبی از تیترهای اصلی روزنامه و یادداشت‌های شخصی بودند. این زیرعناوین بازتابنده‌ی کنج‌کاوی‌ای زنده از پیش‌آمدهای جاری و هم‌چنین وقایعی خصوصی‌تر بودند. در ۱ مارس ۱۹۶۶ درمی‌یابیم که «فضاپیمای شوروی بر سیاره‌ی زهره نشست». در ۲۹ مارس «دیشب خوب نخوابیدم». شش روز بعد می‌خوانیم «در دالات، در ۱۴۰ مایلی شمال شرقی سایگون، دانشجویان بودایی یک ایستگاه رادیویی منطقه‌ای و هتلی بزرگ را آتش زدند.» در ۲۰ ژولای ۱۹۶۹ «انسان بر ماه راه می‌رود». ۲۰ اگوست «وی. وی. گیری با ۴۲۰۰۷۷ رأی در مقابل ۴۰۵۴۲۷، به ریاست جمهوری هندوستان رسید». ۳۰ اگوست «این هفته مبادله‌ی پایاپای کالاها بین تجار چینی و پاکستانی در مرز میان دو کشور آغاز شد». در ۳ ژانویه‌ی ۱۹۷۰ «یک پرنده‌ی بزرگ استوایی، کالائوی کاسکت‌دار، که از دام‌ها و اسلحه‌های حاوی آرام‌بخش و طعمه‌های مسخره گریخته بود، ۳:۴۰ دقیقه‌ی بعدازظهر امروز هنگام فرود از آسمان سرد «آپر است ساید منهتن» در نیویورک، بر هره‌ی بام خانه‌ای در شماره‌ی ۷۱۰ خیابان پارک، جنب خیابان ۷۰ به دام افتاد». در این میان اخباری از اکتشافات فضایی، جنگ سرد، کشمکش‌های موجود در خاورمیانه و منازعات میان هندوستان و پاکستان، و همچنین ارجاعاتی به جنگ دامن کوتاه وجود دارد.

«من نمی‌دانم» یادآورِ «من شک می‌کنم»

“من نمی‌دانم” کاوارا برگرفته از یک روزنامه است. و ورودی بر نوعی بدبینی رادیکال فلسفی را پیش می‌کشد، که یاد آور “من شک می‌کنم” رنه دکارت است. تنها دانش خاص در نقطه‌ای بحرانی در اثر گفتار بر روش (۱۶۳۷) این فیلسوف در قرن هفدهم که از طریق فرایند استنتاج به این حکم مشهور ختم شد که “من فکر می‌کنم پس هستم”. دکارت قادر نبود که در کاوش معرفت‌شناختی‌اش پیش‌تر رود مگر به واسطه ی باور به خدایی قادر و پدرانه -خدایی که نیک بود و بنا به تعریف، او را فریب نمی‌داد. با این حال عالم کاوارا فاقد چنان ربوبیتی است. و از این رو ماهیتا وجودی‌تر یا اگزیستانسیال‌تر است.

اگزیستانسیالیسم فلسفه‌ی شایع و سخن‌گوی نسلی بود که از پس جنگ جهانی دوم بربالیده بود. مقارن دوران شکل‌گیری نوجوانی و اوایل جوانی کاوارا بود. و به تحقیق، قسمت اعظم آثار او مثالی از فلسفه‌ی مذکور بود. صرفا موضوع اصلی آثار او وجودی نبودند. شاید به واضح‌ترین شکل در دوره‌ی فیگوراتیو اولیه‌اش ۔ بلکہ اگر آثارش را به عنوان یک کل در نظر بگیریم، زیرنویسی را بر مقوله‌ی پوچی یا ابسوردیته‌ی وجودی، حضور دائم تصادفات و قضاوت‌های ارزشی به جای حقایق مطلق ارائه می‌کنند . می‌دانیم که کاوارا ، آثار ژان پل سارتر و دیگر نویسندگان اگزیستانسیالیست زمان خودش را خوانده بود. اما این نتیجه‌ای گمراه‌کننده است که کاوارا صرفاً به این فلسفه گروید. و از آن به بعد تأثیر آن را در رویه‌ی هنری‌اش منعکس کرد. برعکس، اگزیستانسیالیسم آوایی بود که دست به دست این هنرمند داد، و در حالی که در دوران تحصیلات دبیرستانش توسعه یافت، رخدادهای تاریخی نیز به آن پر و بال دادند.

سبد خرید ۰ محصول