اصطلاح «آوانگارد» از جمله مفاهیم و انگارههایی است که هرگونه ارزیابی از سنت مدرنیسم و درک دستاوردها و آماج آن، نقد وجوه قابل انتقاد آن، و در نهایت تداوم و رفع پروژه آن در یک موقعیت تاریخی تازه، در گرو تدقیق و بررسی نقادانه آنهاست. باور ما این است که در حال، هرکس – فارغ از جغرافیای فرهنگی خود – بخواهد به کار عملی یا نظری در حوزه هنرهای تصویری بپردازد، برای روشن ساختن چشمانداز خویش، به نوعی ارزیابی انتقادی از مدرنیسم و مفاهیم اصلی آن نیازمند است. در همین چارچوب، مقالات و یادداشتهایی فراهم کردهایم که برخی از وجوه تاریخ و تحلیلی مفهوم آوانگارد را تا حدی آشکار میکنند.
مقاله هیلتون کرامر در دهه ۱۹۷۰ نوشته شده و به علت حساسیت خود نسبت به تحول مفاهیمی از قبیل هنر و هنر آوانگارد در آن دوره، شأنی کلاسیک یافته است. دو مقاله پس از آن به مناسبت برگزاری نمایشگاهی با عنوان «آوانگارد در دهه هشتاد» به نگارش درآمدهاند و در برابر تغییر ماهیت هنر آوانگارد در نتیجه دگرگونیهای اساسیای که از میانههای دهه هفتاد تا زمان نگارش مقالات در صحنه هنر پدید آمدهاند موضعگیری کردهاند. مقاله جنکز طرحی تاریخی از تحولات اشکال و انگارههای هنر آوانگارد از قرن نوزدهم تا دهه هشتاد ارائه میکند که فارغ از موضع ما نسبت به نتیجهگیری نهایی آن، میتواند بسیار روشنگر باشد. اما سه مقاله بعد؛ نوشتههایی تحلیلیتر هستند: متن تودوروف به لحاظ وضوح نظری و تحلیل پیوندهای بالقوه پروژه آوانگارد با رویکرد تمامیتخواه به سیاست در خور توجه است و کم و بیش در موضع مقابل کسانی چون بنیامین قرار میگیرد؛ یادداشت بعد برخی از دلالتها و معانیِ ضمنیِ این مقاله را مورد تأمل قرار میدهد؛ و مقاله آخر بخش کوتاهی از کتاب مرفی درباره اکسپرسیونیسم و هنر آوانگارد است که از نظر طرح موجز دیدگاهها و موضعگیریهای برخی از چهرههای اصلی سنت زیباییشناسی مارکسیستی اروپایی در رابطه با مناقشه هنر آوانگارد – هنر رئالیستی در خور توجه است.
جهت مطالعهی مقالاتِ این فصل، به بخش «مقالات مرتبط در فصلنامه»، در انتهای این صفحه مراجعه کنید.