بخشی از متن:
مناظری که او ثبت کرده، به چشماندازهایی میماند که بومیان هوکاییدو ممکن است در گذشتهای دور، پیش از اینکه ژاپنیها در آن ساکن شوند و آن را به سان جزیرهای به استعمار درآورند و یا در اطرافشان حس کرده باشند. وقتی که آنجا بهشت و زمینشان بود. این عکسها گویی خود طبیعت را از نو میسازند. به سان دنیایی خالص و پاک. باری، در عکسهای مایکل کنا عکاسی از سرزمینی دیگر، هوکاییدو به استعداد تازهای از خصوصیات طبیعت نایل شده است.
اولین تجربهی هوکاییدو با تمام پیشبینیهایی که از آن داشتم، اتفاق افتاد. مکانی که در آن قرار داشتم، شهرها و مردم و مناظر، از جزیرهی اصلی ژاپن بسیار متفاوت بودند. من دوربین در دست، خود را در سرزمین شمالی غوطهور کردم. در سالهای بعد از آن، در دفعات متعددی که از تنگه گذر کردم، اگر از همان جاهایی گذشته باشم که مایکل در آنها کار میکرده است حیرت خواهم کرد. تفاوت بین عکسهای مایکل و عکسهای من، به سادگی در این است که او در عکاسی از مناظر طبیعی هوکاییدو پافشاری کرده است، حال آنکه من در خیابانها و زندگی مردم گم شدهام. اینجا یک قرینهی بسیار آشکار وجود دارد.
هر دو به نیت عکاسی آنجا بودیم. اما من دوربینم را به سمت مناظر و چشماندازهای خوشرنگ و متمایز سرزمین شمال متوجه نکرده بودم. در عوض صحنههایی از مردم و خیابانها در شهرهایی که از عطر قوی زندگی انسانی اشباع شده بود، مرا مشغول خود ساخته بود. اکنون بعد از سالها عکاسی، کوهی از نگاتیو در دست دارم. برای من در آن زمان، هوکاییدو یک عشق بود و من یک عاشق. …