بخشی از متن:
مقالهی «هنر مفهومی» به قلم لوردانا پارمیسانی به چگونگی شکلگیری و تکوین هنر مفهومی در دهه ۶۰ میلادی میپردازد. مقاله تلاش دارد به این پرسش پاسخ دهد که هنر مفهومی چیست؟ این واژه اشاره به جستجوهایی دارد که هنرمندان آمریکایی و انگلیسی در نیمۀ دوم دهۀ ۱۹۶۰ برای نخستینبار آغاز کردند. کانسپچوالیستها براساس مطالعاتشان در خصوص فلسفۀ زبان و ساختارگرایی به منظور خلق اثر هنریای که از طریق زبانی و مفهومی قابل توضیح باشد. به تشریح واقعیت پرداختند. در بیانیۀ هنرمند آمریکایی جوزف کاسوت با عنوان «هنر توضیح هنر است» به استقلال همهجانبۀ زبان هنر تأکید شده: «هنر، هنر است و فقط به خودش و زبان خودش ارجاع دارد».
کانسپچوالیسم (هنر مفهومی) واژهایست که نخستین بار در سال ۱۹۶۷ طرح شد. این واژه در مقالهای با عنوان «پاراگرافها و هنر کانسپچوال (هنر مفهومی)» توسط سول لویت استفاده شد. در توضیح جریان مشخصی بود که از نیمههای دههی ۱۹۶۰ در میان هنرمندانی چون جوزف کاسوت، ویکتور برگن- برناردنت، یان برن-مل رامسون- و گروه انگلیسی «هنر و زبان» (که در سال ۱۹۶۸ به راه افتاده بود). این جریان با حمایت منتقد فرانسوی کاترین میله، شکل گرفت. آنها با استفاده از مواد و مصالح برگرفتهشده از فلسفهی زبان و ساختارگرایی و به نیت یافتن ریشههای عملکرد هنری و واقعیت تجربی، توصیفی واقعی از آن را کشف و ارائه کردند. واژهی «کانسپچوال» میتواند به موقعیتهای گوناگونی در هنر مدرن نسبت داده شود (برای توضیح آثار گوناگون).
از نظریهی «نقاش-فیلسوف»ی که توسط آنتون رافائل منگز نئوکلاسیک ارائه شد تا «حاضر آمادهها»ی مارسل دوشان. ولی هنر مفهومی در نسل جدید هنرمندان به توضیحات دیگری اشاره میکند. مثلاً نظریات هنرمندی به نام آد راینهارت که در سال ۱۹۶۱ با اتکا به هنر نقاشی چنین گفت: «چیزی که راجعبه هنر گفته میشود. خودش هنر است. هنر، هنر است و دیگر هیچ» …
دربارهی سبکهای هنری بخوانید.