معرفی مقاله:
رویین پاکباز در مقالهی «هممرزی قلمروهای نقاشی و شعر» به تفاوت زبان نوشتاری ادبیات، و زبان دیداری نقاشی پرداخته است. اغلب مردم زبانِ دیداری نقاشی را مشکلتر و حتی نارساتر از زبان نوشتاری ادبیات میدانند. و بیشتر افراد مشکل برقراری ارتباط با نقاشی، بهویژه آثار نوگرا، را ناشناخته بودن زبان دیداری این آثار در جامعه میدانند. اما آیا برای رسیدن به درکی از زبان دیداری نقاشی، که درک آن نیز سخت هست، هنرمند باید اقدامی کند؟ و یا مخاطب نیز برای درک آن باید قدمی بردارد؟ او با تحلیل پنج نقاشی از تاریخ هنر سعی میکند این امر را بیشتر واکاوی کند.
او مثال میزند که چگونه در نگارگری ایرانی، همچون در اثری مانند شاهنامهی بایسنقری، نقاشی در ارتباط تنگاتنگ با ادبیات کلاسیک قرار میگیرد. و یا در سنت نقاشی چینی و ژاپنی نقاشان و شاعران با تأثیر از یکدیگر آثارشان را خلق میکردند. در انتها با نمونههایی از نقاشی ویلیام ترنر و سهراب سپهری نشان میدهد که زبان قلمروهای نقاشی و شعر چگونه میتوانند در هم ادغام شوند و ارتباطی نزدیک با همدیگر برقرار کنند.
بخشی از متن:
«اغلب مردم زبان دیداری نقاشی را مشکلتر و حتی نارساتر از زبان نوشتاری ادبیات و شعر میدانند. اگر اساساً مقایسهی این دو نوع زبان درست باشد، نظر شما، به عنوان یک نقاش، در اینباره چیست؟» این پرسش و پاسخهای شماری از نقاشان معاصر در ویژهنامهی «هنر نقاشی» مجلهی گردون (بهار ۱۳۷۰) چاپ شد. بیشتر پاسخدهندگان در آن نظرخواهی معتقد بودند که مشکل رابطه برقرار کردن با نقاشی ـ به ویژه آثار نوگرا ـ اساساً از ناشناخته بودن زبان دیداری در جامعهی ما ناشی شده است. که آموزش این زبان در سطوح مختلف را ایجاب میکند. ثمیلا امیرابراهیمی نوشته بود: «اگرچه پرورش مردم برای درک زبان نقاشی یک ضرورت جدی است اما در عین حال، هنرمند نیز میتواند زبان هنری خود را متناسب با تاریخ و فرهنگ و امکانات رشد جامعهی خود مردمیتر کند».