نقدی بر نمایشگاه محمدرضا میرزایی / علیرضا احمدی‌ساعی

 

معرفی مقاله:

علیرضا احمدی ساعی در این مقاله نگاهی داشته به نمایشگاه «عکس‌های جدید» محمدرضا میرزایی در گالری شماره‌ی شش، که در مهرماه سال ۱۳۹۳ برگزار شد.

.

بخشی از مقاله:

تصویر، میدانی است که در مرکز آن نور از ظرف خود، شره کرده و بیرون ریخته و قطراتش شتک زده است به لنز دوربین.

قاب منبع نور در آن می‌تواند استعاره‌ای از کادر عکاسی باشد. عکاس کوشش می‌کند با بهر‌ه‌گیری از «نور» از چارچوب‌های آن خارج شود و تصاویری تازه بیافریند.‌پی‌گرفتن رفتار نور در عکس‌های جدید محمدرضا میرزایی، سرنخ خوبی است برای سردرآرودن از تجربه‌ی عکاسی او.

در سه تصویر عکاس موضوع مرکزی را با پاشاندن نور فلاش سوزانده است. دوتای آنها بوته‌ی گلی است و دیگری پشت گردن زنی. در دوتای اول موضوع مورد علاقه‌ی فرهنگ تصویری عامه را برگزیده است و در سومی تصویری آشنا برای تاریخ عکاسی. تصویری که در آن زن به چشم‌اندازی می‌نگرد و عکاس از پشت سر محو تماشای او شده‌است. ترکیبی که آثاری از امت گاوین، لوئیجی گیرری۱، لی فریدلندر و دیگران را به خاطر می‌آورد. در این عکس و در آن گل‌ها، نور کارکردی دوگانه دارد. از سویی روی ابژه‌ی چشم‌چرانی نشان گذاشته‌ و از سویی دیگر آن را پوشانده است. گویی نگاه بیننده را از موضوعی متعارف به تماشای باقی تصویر دعوت می‌کند. همین دوگانگی در تصویری از درون یک اتوبوس به چشم می‌آید. لکه‌ی نور چند حرف کلمه‌ای را که از درون پنجره دیده می‌شود، پوشانده است. عکاس بیننده را به دیدن واژه‌ای که شاید هیچ اهمیتی نداشته باشد تحریک می‌کند و در عین حال از خواندن نشانه‌ای که در نگاه اول خوانده می‌شود به مطالعه‌ی باقی تصویر وامی‌دارد.

در این‌‌ها، نور از فرط ازدیاد کارکرد ذاتی خود را از دست داده‌است و به جای نمایاندن، می‌پوشاند و پنهان می‌کند. همین برخورد در عکسی که ظاهراً نیمی از آن فضای بیرونی تاریک ‌است و نیمی دیگر فضای داخلی روشن، به سرحد خود می‌رسد. نور و عدم نور، روشنایی و تاریکی هر دو یک رفتار را دارند. روشنایی در انتهای خلوص خود به تاریکی رسیده‌است.کار این عکس را می‌توان با نگاه باب روز در فلسفه، واسازی کردن تقابلی دوگانی دانست. اما این بار تقابلی عکاسانه: تقابل روشنایی/تاریکی، اوراکسپوز/آندراکسپوز.

دنبال کردن نور به عکاس این اجازه را می‌دهد تا تکه‌ای سفید بر دیوار را نیز هم‌چون روشنایی مطرح کند و در مجموعه‌اش بگنجاند. در این عکس نیز سفیدی، بر دیوارِ سرتاسر سیاه، دوگانه و متناقض‌نما به نظر می‌آید. هم‌چون جسمیتی مثبت بر روی دیوار و در عین حال فضایی منفی در اثر خراشی بر سیاهی.

در این میان گاه نور رفتار محیط را تقلید می‌کند. در تصویری که فضای محو آن حرکت را تداعی می‌کند سفیدی نور نیز هم‌چون خطی اریب طول تصویر را می‌پیماید و یا در پاگرد راه‌پله‌ای که فضایی هندسی دارد به چندین سطح دقیق هندسی تقسیم می‌شود. هرچند که باز هم نورِ چراغ کوچک گوشه‌ی دیوار، رفتار شلخته‌اش در دیگر قاب‌ها را تکرار می‌کند. شلختگی‌ای که در تصویری از علف‌زار به اوج خود می‌رسد.طوری که انبوه علف‌ها و نقاط نور پراکنده، فیبرهای نوری را به خاطر می‌آورند.

در سه قاب، افرادی از پشت سر دیده می‌شوند و باز نور از گوشه‌ای به درون تصویر دویده است. در آنها هم نور و هم عکاس و دوربینش در جای «اشتباهی» قرار دارند. این اشتباهی بودن تلاشی است برای خلق تصویری تازه و در عین حال بازنمایی کردن موقعیت عکاس. نور خورشید که در یک تصویر متعارف باید از پشت عکاس به روی موضوع عکاسی بتابد در اینجا درست به داخل لنز تابیده و دیدن را مختل کرده‌است. دوربین پایین‌تر از زاویه دید چشم انسان و آن هم از پشت افراد به رو به رو می‌نگرد. طوری که نه چهره‌ها را می‌شود دید و نه منظره‌ی روبه‌رو را.  …

محصولات مرتبط

سبد خرید ۰ محصول