پرونده‌ای-درباره‌ی-نقد-هنری

نقدِ نقد (۱)

چند سالی است که در پی تغییر کمی و کیفی گردش مالی هنر ایران، ضرورت وجود متون و گفتارهایی برای پوشش خبری-تحلیلی-انتقادی آثار و اتفاقات این عرصه نیز برجسته‌تر شده و عملاً نیز حجم متون مختلفی که در این چند ساله در حاشیه آثار تجسمی نوشته شده، چندین برابر شده است. درحالی که در سال‌های گذشته، نوشتن درباره‌ی آثار تجسمی بیشتر تفننی ادیبانه و خیلی رفاقتی و چهره به چهره محسوب می‌شد، حالا ده‌ها نفر وجود دارند که در مورد هنرهای تجسمی می‌نویسند و تدریس می‌کنند و از قرائن پیداست که دست کم در همین حدود نیز به اصطلاح «پشت در» منتظرند تا مجال خودنمایی پیدا کنند. اما آیا این بدان معناست که نقد از حالت تفننی خود خارج شده و به جزئی از به اصطلاح «چرخه هنر» تبدیل شده است؟ بعید می‌دانم خوش‌بین‌ترین اهالی جهان تجسمی محدود ایران هم چنین باوری داشته باشند. در عوض، به نظر می‌رسد به اقتضای تغییراتی که پدید آمده، این تفنن آب و رنگ بیشتر و حال و هوای فریبنده‌تری به خود گرفته است و همین مسئله، افراد بیشتری را جذب آن کرده است.

اما شرایط در دنیا یا دست کم در کشورهای اروپایی و آمریکا چگونه است؟ چنان که در مقاله‌ی نخست می‌بینیم، اگر کتاب‌ها و مقالات فعالان و نظریه‌پردازان حوزه نقد هنری در سال‌های اخیر را دنبال کنیم، با فضایی نسبتاٌ بحران‌زده یا دست کم پرمناقشه روبه‌رو می‌شویم: همه جا صحبت از این است که نقد و نقدنویسی تأثبر خود را از دست داده است؛ که بیش از حد نظری و پیچیده و غامض شده است؛ که به جزئی از بازوی اجرایی بازار و نظام بوروکراتیک هنر تبدیل شده است؛ که به خاطر انبوهی اطلاعات و نگره‌ها امکان رسیدن به دیدگاهی متمرکز و فراتر رفتن از نقد کوچک و گذرا و «تخصصی» از میان رفته است؛ که، به قول جیمز الکینز، نقد به صورت انبوه نوشته و به صورت انبوه نادیده گرفته می‌شود. …

 

برای مطالعه‌ی مقالات این بخش به قسمت «مقالات مرتبط در فصلنامه» در پایین همین صفحه، مراجعه نمایید.

سبد خرید ۰ محصول