امید مشکسار/ گالری اُ/ هدا اربابی

نقدی بر نمایشگاه امید مشکسار / هدا اربابی

معرفی مقاله:

در این مقاله هدا اربابی به نقد یکی از نمایشگاه‌های امید مشکسار در گالری اُ می‌پردازد.

اميد مشکسار پيش از اين اينجا در دوراني کم رونق‌تر از امروز يکي دو نمايشگاه بيشتر از طراحي‌ها و‌چاپ‌هاي دستي‌اش برگزار کرده بود که نتيجة آن هرچه بود ظاهراً چنان نبود که در خودِ هنرمند رغبتي براي برگزاري نمايشگاه‌هاي مرتب و متوالي به‌وجود بياورد، و به کارِ براي او دشوارِ مراوده با گالري‌دار و تماشا شدن و پاسخ گفتن و… بيارزد. نمايشگاه گشايش گالري اُ فرصت و فضاي مناسبي را براي تماشاي مفصل‌تر و با ارائة بهتر بخشي از حاصل کارهاي او در اين بازه چندين ساله فراهم آورد.

آثار به نمايش درآمده مجموعه‌اي  از طراحي‌هاي مشکسار هستند که با مرکب روي کاغذ کشيده شده‌اند و همان جهاني که او در طي ساليان به تدريج به آن صورت بخشيده را گسترش مي‌دهند؛ فيگورهاي انساني که با پرداختي ماهرانه در پس‌زمينه‌اي غريب يا مغشوش ظاهر مي‌شوند و صحنه‌اي از داستاني مجهول که پيش و پس‌اش را نمي‌دانيم مجسم مي‌کنند.

وجه روايي اين آثار بيشتر از راه‌هايي که از ذهني آشنا با سازوکارهاي سينمايي برآمده سامان داده مي شود؛ از طريق ثبت فيگورها در يک آنِ فرّار، و مکث کردن روي لحظه‌اي به شدت گذرا. گاهي در نوع خط‌گذاري‌ها و يا تکنيک کار با جوهرِخشک بخش‌هايي از تصوير چنان محو و لرزان ترسيم شده است انگار که فيلمي را pause کرده باشيم، مثل نگاه تجسس‌گري که به دنبال چيزي گم شده‌ در لابه لاي انبوهي از راش‌هاي دور ريز زندگي آدم‌هاي معمولي است. حاصل اين کاويدن و آنچه مشکساربرآن متوقف شده پيش چشم ماست. بي‌آنکه داستان ها را باز بشناسيم يا موضوع تجسس او را بدانيم به آنها خيره مي‌شويم و جلو هر اثر که مي ايستيم در کاوش او سهيم هستيم و چيزي مي يابيم؛ هالة تاقي‌هاي مخروبه پيش روي زني که تا نيمه در آب فرو‌رفته، و ميوة کاج که کنار مردي که درگير کشتي غريبي‌ست روي زمين افتاده، کمربندي که دور شمشير پسربچه پيچيده شده است،…جريان بي‌وقفة زندگي در لحظه‌اي غيرمنتظره نگه داشته شده، همه چيز به ناگاه کِش آمده و روابطي گنگ و نامعلوم پيدا شده است. چيزي در مرز کشف و آشکارگي‌ست.در بعضي کارها تيرگي حاشيه‌هاي تصوير و هاشورهايي که روي سطح گستردةکاغذ خطوط منحني ساخته‌اند حس نگاه کردن از داخل لوپ و سرک کشيدن به دنياي دروني و شخصي آدم‌ها را تشديد مي‌کنند.  فيگورها در حالتي بين کنش‌هاي روزمره در عادي‌ترين شکل آن و عوالم دروني‌شان سير مي‌کنند. مشکسار ابزارهايش را به کار مي‌گيرد تا تصاويري خلق کند که گويي حاصل برهم افتادن لايه‌هاي مختلفي از هستي انساني هستند؛ در يک لايه زندگي با افعال بيروني آن جريان دارد و در لايه‌اي ديگر اميال فروخورده، يادها، ترس‌ها،…  بر صفحة حساس کاغذ ظاهر شده‌اند. همراه با اين آمد وشد مابين دو دنياي درون و بيرون، آدم‌ها و اشيا و خاشاک و پود و غبارهاي مُعلقي جابه جا شده اند که نمي‌دانيم متعلق به کدام نيمه‌اند. اين پس‌زمينه‌ها با قواعد متفاوت و غبارهاي پراکنده به فضاي کلي شدت و حدت مي‌بخشند. آثار موفق‌تر او گويي درست در لحظة فوران يک ياد يا ميل خلق شده‌اند؛ لحظه‌اي که دنيا در بيرون مي‌ايستد و چيزي در درون منبسط و گشوده مي‌شود.

اين توصيف دراندازه‌هاي متفاوتي با آثار مختلف او قابل انطباق است. بعضي کارها به ترسيم دنياي بيرون متمايل‌ترند و بعضي ديگر يکسره موقعيتي دروني را ثبت مي‌کنند. مردي که زير رگبار با بدني نحيف و دنده‌هاي برآمده در آب شناور است و از لاي پلک‌هاي افتاده‌اش با نگاهي خالي ما را مي‌نگرد، هرچند همه چيزش با منطق و اقتضائات جهان ملموس اطرافمان جور در مي‌آيد، اما چنان تصوير شده که قانع‌مان مي‌کند مستقيماً به درون کسي چشم دوخته‌ايم که مدت‌هاست ـ چه مدت؟ـ در حالي غوطه ور است.

بعضي کارها هم  از اين توصيفات فاصله مي‌گيرند. از جمله در اثري که مردي را در حالتي شبيه به اِستارتِ دو نشانمان مي دهد وجه ناکجاآبادي اثر پررنگ شده و از جنس ديگري است. اينجا گويي کمتر با عوالم دروني سرو کار داريم و تصوير خلق شده بيشتر از جنس تخيلات آخر‌الزماني در برهوتي غريب ست.

اگر بشود هنر را نوعي واکنش به زمان ديد؛ موضع‌گيري و برخاستن و پنجه انداختن با قدرتي که بي‌ترديد چيره و قهار است، در آن صورت براي من کارهاي اميد مشکسار نوعي دادسِتاني از زمان‌اند. آدم‌هايش از لايروبي لايه‌هاي مجهول در زمان‌هاي بسيار دور يا نزديک درآمده‌اند. و صحنه‌هايي که ترسيم مي‌کند مثل تنها بقايا و خرده‌ريزه‌هاي به جا مانده از داستان بي‌همتا و حيات بي‌بديل معمولي‌ترين آدم‌ها هستند. هر اثرش مثل غنيمتي از شبيخون به درياي بي‌تفاوت زمان است و تلاش براي مکث کردن بر چيزي که در سيل جرياني بي‌وقفه گم خواهد شد.

سبد خرید ۰ محصول