نقاشی معاصر آلمان/ هنر آلمان/ اکسپرسیونیسم/ انسلم کیفر

خودمان؛ ایکاروس، کیفر، و بار سنگین تاریخ/ لیزا سالتزمن / نوید پورمحمدرضا

 

معرفی مقاله:

این نوشتار درباره‌­ی نقاشی معاصر آلمان است. نگارنده می­کوشد تأثیر وقایع اواخر دهه ۱۹۶۰ در آلمان و کشمکش نسلی­‌ای که در پی داشت را بر نقاشی معاصر آلمان ترسیم کند. این کشمکش نسلی عمدتاً  مردانه و میان پدران و پسران بود. و نگارنده از آن به عنوان یک «دینامیسم عمیقاً متعارف و اودیپی» یاد می­کند. به گمان او این دینامیسم صرفاً در هنرهای بصری بازتاب یافت و شاخ و برگ پیدا کرد. و در بازگشت به پیکرنمایی و تأکید دوباره و ویژه بر فیگور انسانی در هنرهای تجسمی این دوره متجلی شد.

نگارنده جنبش نئواکسپرسیونیسم را نمودار این کشمکش نسلی مردانه معرفی می­کند و معتقد است آثار آنسلم کیفر اغلب تجسم­گر همین کاوش نقاشانه‌­ی پس از جنگ در خصوص هویت هستند. به گمان او «کیفر بیش از هر نقاش آلمانی دیگری در برهه‌­ی پس از جنگ دلمشغول این مسئله­‌ی زیباشناختی بوده که نقاشی کشیدن از این پس چه معنایی دارد. و نه تنها این، که در سطحی فراتر، درگیر این مسئله‌­ی هستی­ شناختی نیز بوده که نقشی کشیدن به عنوان یک آلمانی چه معنایی دارد. و، حتی کلی­‌تر، این که معنای زیستن به عنوان یک آلمانی در آلمان پسا-هولوکاست پس از جنگ چیست.»

سالتزمن در این نوشتار از یک سو با ارجاع به چارچوب تز دیته درباره­‌ی وقوع «رنسانس فعلی در نقاشی آلمان» و با تأکید بر مضامین هویت، اسطوره و تاریخ آلمان در آثار کیفر، و از سوی دیگر ارجاع به ایده­ی الکساندر میچرلیش درباره‌­ی «جامعه­‌ی بدون پدر»، می­کوشد تا با کنکاش در آثار کیفر و همینطور برخی از آثار اولیه‌­ی نئواکسپرسیونیستیِ دیگر نقاش آلمانی معاصر کیفر یعنی گئورگ بازلیتس، چارچوبی نظری برای مفهوم ­پردازی سیر تحول سوبژکتیویته ­ی آلمانی مردانه در دوره­‌ی بعد از جنگ ترسیم کند.

.

بخشی از متن:

پدر، نمی‌بینی که دارم می‌سوزم؟
زیگموند فروید
به‌رغم جمله‌ای که در بالا از فروید نقل کردم. در این‌جا می‌خواهم با تکه‌ای از کتاب خاطرات سوزان نیمن، آتش آرام: یادداشت‌های یک یهودی از برلین آغاز کنم که به نوعی یادآور تجربه‌های او به عنوان یک فیلسوف و یک یهودی در برلین دهه‌ی ۱۹۸۰ است. او می‌نویسد:
«دیته می‌گفت رنسانس کنونی در نقاشی آلمان ناشی از دلمشغولی پس از جنگ نسبت به دوره‌ی نازی‌‌هاست. نزاع و کشمکشي میان پدران و پسران كه تنها از طریق هنر می‌تواند حل‌وفصل شود».

عبارت فوقْ تزی بیانگر و انگیزاننده را در خصوص نقاشی معاصر آلمان مطرح می‌کند، هم درباره‌ی مضامین آن و هم محرک‌هایش. البته ممکن است بخش اول توصیفِ بیماری‌شناسانه‌ی دیته، زیاده ‌ازحد سببی به نظر برسد. این‌که تاریخ و میراث آن را هم‌چون کاتالیزوری برای نقاشی معاصر آلمان در نظر آوریم. به‌علاوه، شاید بخش دوم نیز عمیقاً کلیشه‌ای باشد، هم در تأکید دوباره‌اش بر انگاره‌ی مطنطنِ «قدرت دگردیساننده و شفابخش» هنر و هم در یادآوری‌اش از گزاره‌ی شدیداً جنسیتی و بلومی «اضطراب اودیپی ناشی از تأثیر» به عنوان نیروی محرکه‌ی تولیدات زیباشناختی.

این دیگر کاملاً روشن و واضح است که نئواکسپرسیونیسم، آن‌‌طور که هم‌چون یک رویه و شیوه‌ی عمل شکل گرفت و سامان یافت و هم‌چون یک جنبش فهم شد، كم‌و‌بیش به طور انحصاری قلمروی مردانه بود. اما چرا؟ آیا به خاطر تصویر و جلوه‌ی زیباشناختی آن بود که مشارکت و حضور زنان را پس می‌زد؟ یا نه، به‌کارگیری دوباره و در عین حال متفاوتِ ابعادِ بزرگ، بازکشف و تلخیص اشکال قدیمی بازنمایی پیکردار یعنی رمانتیسم و اکسپرسیونیسم آلمانی، و به سطح آوردن دال‌های نقاشانه‌‌ای که حکایت از اُستادی و چیره‌دستی داشتند، این امر را سبب می‌شدند؟ و یا شاید هم تأکید و تصریح مضمونی این جنبش بر خالق/هنرمندِ «قهرمان» به‌نحوی آن را در تضادی فرمال، مفهومی، مضمونی، و ایدئولوژیک با پروژه‌های هنری زنان هنرمند در مقطع پس از ۶۸ قرار می‌داد؟

سبد خرید ۰ محصول