بحث شمارهی قبل را با سه مقاله پی میگیریم:
وجه ممیزهی مقالهی اول آن است كه برخی چارچوبهای روشنگرِ نظریهی تاریخ و تاریخنگاری در اشكال مختلف خود را توضیح میدهد، و تحولات متأخر نظریهی تاریخ در كار متفكرانی چون هَیدنوایت، جیمسون، هابرماس، و فوكویاما را با زبانی روشن و موجز به بحث میگذارد. به این ترتیب زمانی كه در مقاله به بحث نقاشی تاریخی میرسیم، میتوانیم فهم بهتری از آن به عنوان یكی از اشكالِ روایت تاریخ ــ در كنار تاریخنگاری، ادبیات، روایتهای شفاهی، و جز آن ــ به دست آوریم.
مقالهی دوم مؤخرهی كتاب مهم تی. جِی. كلارك در مورد مانه و امپرسیونیستهاست، كه توضیح بیشتر دربارهی آن در یادداشت ابتدای مقاله آمده است.
اما مقالهی سوم، از جمله با تمركز بر آثاری از رابرت اسمیتسون، كه كار او نه نقاشی است و نه، ظاهراً، «تاریخی»، نمونهای به دست میدهد از اینكه چگونه میتوان در شرایط پس از «نقاشی تاریخی»، در آثار مدرن و معاصر، تاریخ را بازنمایی و حضور آن را در آثار گوناگون ردیابی و بازاندیشی كرد. در ضمن، در این مقاله تاریخ و بحران/پایان آن در نسبت با مفهوم ظاهراً متضادِ طبیعت و بحران/پایان آن مورد بحث قرار میگیرد: آنجا كه طبیعتْ تاریخی میشود و تاریخْ وجهی «طبیعی» به خود میگیرد.