مقاله «موسیقی پاپ؛ چیرگی پژواک باقی در محیط»، به بررسی موسیقی در چهاردهه پس از انقلاب میپردازد. هر بار در هر موقعیت تاریخی که بخواهیم به موسیقی پس از انقلاب بیندیشیم. مهمترین امر شایستهی دیدن و بازگفتن حذف یکدههای موسیقی از صحنهی حیات رسمی است و دوگانهی متضاد شگفتانگیزش یعنی شهوت برآماسیدهی یادگیری موسیقی که در واکنش به آن دل و جان مردم را تا مدتها پس از برداشتهشدن سدها تسخیر کرد. یا در مرتبهی اهمیت پایینتر، مخالفت نهادهای حکومتی در برابر اصل موسیقی یا بلاتکلیفی وضعیت موسیقی در نظر آنها که تمام دهههای بعد با افتوخیزهایی در جزء و کل ادامه داشته است. اغلب انقلابهای کلاسیک جنبههای فرهنگی هم دارند یا دگرگونیهای فرهنگی منجر به بروز آنها میشود. اما بهویژه انقلاب ایران به دلیل زمینههای سازندهاش جنبههای فرهنگی پررنگتر و متمایزتری داشت.
زمینههای فکری و فرهنگیِ هیچیک از چند انقلاب کلاسیک سدهی بیستم به اندازهی انقلاب ایران از فرهنگ بینالمللی زمانهی خود متمایز نبود. موسیقی پاپ از یکسو به دلیل ارتباطش با سرگرمی و تفنن و همهی کنشهای دیگر مرتبط، چون رقص و شادخواری، و از سوی دیگر به دلیل ارتباطی که با همهی آن جریانهای اجتماعی داشت که انقلاب به نفیشان برخاسته بود. تقریباً بهطور کامل در زمرهی امر مبتذل قرار گرفت و خاموش شد.
آیا بازگشت موسیقی پاپ به صحنه با گسترش طبقهی متوسط پس از انقلاب پیوندی دارد؟ موسیقی پاپ ایستاده در زمانی اثیری منجمد شد که ارتباط چندانی با زمان فیزیکی نداشت. انجماد و سکون اثیری جهان چنان از هر دو سوی مخاطب و آفریننده پذیرفتهشده بود. بعدها وقتی در دههی ۱۳۷۰ آرام آرام موسیقی پاپ دوباره سر بلند کرد. با نسخهی بدل ستارههای موفق دو دههی پیش بازگشت. در باب این موضوع میتوانید مقاله «حضور و غیاب ذهنیت غنایی معاصر در موسیقی پاپ»، مطالعه نمایید.
بخشی از متن:
برای آنکه ببینیم و بدانیم سوی درست نگاه کدام است و آن نکته (یا یکی از مهمترین نکتههایی) که دیدنش میارزد در قلمرو موسیقی در چهار دههی پس از انقلاب چه بوده. باید نخست از سرشت انقلاب(ها) آغاز کنیم. زیرا همان سرشت است که ما را به سوی نکتههای پنهان رهنمون میشود.
انقلابها همیشه بهشکل گسست قطعی از زمینه و زمانهی خویش دیده شدهاند. اما واقعیتشان چیز دیگری است. آنها نقطهی اوج تغییراتی هستند که مدتها جریان داشته، تغییراتی که تا حد ممکن روی دادنشان به تعویق افتاده است. آن رویدادهای نادر همچون قلههای بلند چنان از اطرافشان متمایز میشوند که بیننده فراموش میکند ببیند تا چه اندازه تداوم همان عوارض طبیعی اطرافشان هستند. یعنی بیننده اغلب کوه را میبیند اما رشتهکوه از چشمش دور میماند، …