موزه‌ی هنری به مثابه‌ی آیین / کارول دانکن / نغمه یزدان‌پناه

 

 

معرفی مقاله:

این مقاله به ایده‌ی موزه هنری به مثابه‌ی مکانی آیینی می‌پردازد. تمرکز این مقاله بر موزه‌های هنری و موضوع آیین است. علاوه بر معرفی مفهوم آیین، این ادعا مطرح می‌شود که خصلت آیینی موزه‌های هنری، در عمل، از همان ابتدای شکل‌گیری موزه‌ها شناخته شده بوده و معمولاً به عنوان نشانه‌ی اصلی نیل به اهداف مورد نظر موزه‌ هنری انگاشته شده است.

.

بخشی از مقاله:

تا اواخر قرن هجدهم، این پروژه موفق شده بود اقتدار تعلیمات مذهبی را ــ حداقل در سطح نظریه‌ی فلسفی و سیاسی غربی و اگرچه نه در همه‌ی جنبه‌های عملی ــ تضعیف کند. در نهایت، جدایی کلیسا از دولت تبدیل به قانون شد و نتیجه را همه به خوبی می‌دانند: حقیقت سکولار تبدیل به حقیقت معتبر شد و دین، اگرچه به عنوان یک آزادی و انتخاب فردی مورد ضمانت قرار گرفت، اقتدارش را به دین‌باورانی که داوطلبانه آن را می‌پذیرند محدود یافت. این حقیقت سکولار است که، به عنوان حقیقتی عقلانی و قابل تصدیق، وجهه‌ی حقیقت “عینی” را به دست آورده است. همین حقیقی‌ترین حقیقت است که با فراهم کردن بستری جهان‌شمول از دانش و تأیید والاترین ارزش‌ها و گرامی‌ترین خاطرات اجتماع باعث قوام و تبدیل‌ آن به بدنه‌ای مدنی می‌شود. موزه‌های هنری به طور قطع به این قلمرو دانش سکولار تعلق دارند. این نه تنها به علت رشته‌های علمی و اومانیستی مانند حفاظت آثار، تاریخ هنر، و یا باستان‌شناسی است که جزو رویه‌های عملی جاری موزه‌ها هستند، بلکه علاوه بر آن به علت نقش موزه‌ها به عنوان حافظان خاطره فرهنگی رسمی اجتماع نیز هست.

بر همین منوال، از منظر دیدگاه مذهبی‌ـ‌ سکولارِ فرهنگ ما، “آیین” و “موزه” کاملاً متضاد یکدیگرند. آیین به کردار‌های مذهبی ــ به ساحت باور، جادو، آیین‌های قربانی واقعی یا نمادین، تحولات معجزه‌آسا، و یا دگردیسی‌های مقاوت‌ناپذیر ذهن ــ نسبت داده می‌شود. چنین رویدادهایی به تجربه‌ی تأمل و یادگیری که معمولاً انتظار می‌رود در موزه‌ها روی ‌دهند چندان شباهتی ندارند. ولی در واقع، در جوامع سنتی هم این امکان وجود دارد که آیین‌ها لحظاتِ نه چندان خارق‌العاده و نسبتاً غیررسمی تأمل و شناخت باشند. در عین حال، همان‌طور که انسان‌شناسان خاطر نشان می‌کنند، فرهنگِ به ظاهر سکولار و حتی ضدآیین ما نیز سرشار از نمونه‌های موقعیت‌ها و اتفاقات آیینی است که تعداد بسیار کمی از آنها (‌آن‌طور که ماری داگلاس عنوان می‌کند) در زمینه‌ای مذهبی صورت می‌گیرند. این بدین معناست که ما نیز، مانند فرهنگ‌های دیگر، مکان‌هایی را می‌سازیم تا در آنها به بازنمود عمومی باورهایمان درباره‌ نظم جهان، گذشته و حالِ آن، و جایگاه فرد در آن بپردازیم. در میان انواع مشابه، موزه‌ها بهترین نمونه‌های چنین جهان‌های کوچکی هستند. در این میان، موزه‌های هنر، به عنوان فخیم‌ترین و پرخرج‌ترینِ این مکان‌ها، به ویژه  مملو از این نوع نشانه‌شناسی هستند و تقریباً همیشه بازدیدکنندگان خود را به نقشه‌هایی مجهز می‌کنند تا راهنمای آنها در جهان ساخته شده در موزه باشند. هر زمان به پیش‌فرض روشنگرانه‌مان مبنی بر جدایی کامل تجربه مذهبی از تجربه سکولار ــ اینکه یکی در باور ریشه دارد، در حالی که دیگری از عقلانیت عینی و شفاف نشأت می‌گیرد ــ با دیده‌ی شک بنگریم، ممکن است قادر به دیدن محتوای آیینی پنهان، یا شاید بهتر است بگوییم پنهان‌شده‌ی‌، رسم و رسوم سکولار شویم.

علاوه بر این، در این صورت می‌توانیم نیروی ایدئولوژیک تجربه‌ی فرهنگی‌ای‌ که ادعا می‌کند حقیقت‌اش دانشی عینی است را نیز به درستی درک کنیم. کنترل یک موزه به معنای دقیقِ کنترل بازنمایی یک اجتماع، والاترین ارزش‌ها و حقایق آن است. به علاوه، این کار به معنای برخورداری از قدرت تعریف جایگاه نسبی افراد در اجتماع نیز هست. کسانی که بهتر از باقی افراد آماده‌ اجرای آیین‌های موزه هستند، آنان که بهتر از بقیه توانایی پاسخگویی به اشارات و راهنمایی‌های آن را دارند، همان کسانی هستند که هویت‌هایشان (هویت‌های اجتماعی، جنسیتی، نژادی، و غیره)‌ بیشتر از دیگران مورد تأیید موزه قرار می‌گیرد. درست به همین علت است که موزه‌ها و رویه‌های کرداری آنها گاه به موضوع کشمکش‌های سخت و بحث‌های پرحرارت تبدیل می‌شوند. چیزهایی که در موزه می‌بینیم و چیزهایی که در معرض دید ما قرار نمی‌گیرند ــ و البته اینکه بر چه اساسی و به واسطه‌ی اقتدار چه کسی آن ‌چیزها را می‌بینیم یا نمی‌بینیم ــ با پرسش‌های کلان‌تری درباره‌ی اینکه چه کسی اجتماع را می‌سازد و هویت آن را تعریف می‌کند ارتباط نزدیکی دارد.

سبد خرید ۰ محصول