معرفی مقاله:
عنوان مقاله ای که مهدی نصرالهزاده نوشته است موزه، شی، سازمان است. مهدی نصرالهزاده در این مقاله با توجه به آراء سوزان پیرس(Susan Pearce) در رابطه با نقش شی موزهای به شرح و تفصیل این نظریه پرداخته است. در سرتاسر این نوشتار نسبتا بلند ما شاهد این هستیم که نظریه ی پیرس در رابطه با رویکرد جمع آوری اشیای موزهای از جهات مختلف مورد توجه قرار می گیرد. ابعاد مختلف خود را برای خواننده آشکار میکند.
یکی از مهمترین نقاطی که نشان دهندهی جایگاه برجستهی سوزان پیرس در مطالعات موزهای است طبقه بندی است که وی از اشیای موزهای ارائه کرده است و آن شامل گردآوری یادگاری، گردآوری فتیشیستی و گردآوری سیستماتیک میباشد. در بخشهای ابتدایی مقاله به شرح و توصیف دو گرایش گردآوریِ یادگاری و فتیشیستی میپردازد. با بیان دلایلی شرح میدهد که تکیه بر این رویکردهای جمع آوری، کارکرد خود را از دست داده است. تاکید و تائید پیرس بر دفاع از گردآوری سیستماتیک و نقشی که اجرای این رویکرد در موزهها و همچنین نقاط تمرکز ویژه ای است که این مدل گردآوری میتواند فراهم آورد. با تکیه بر این نظریه است که ما میتوانیم موزه دارانی هوشمند، جامعهای آگاه و نهایتا کارکرد واقعی موزه را در جامعه شاهد باشیم.
.
برای دیدن تمام مقالات مهدی نصرالهزاده اینجا را کلیک کنید.
.
بخشی از مقاله:
در بین کسانی که به مطالعهی نظری دربارهی موزه و مسائل مربوط به آن میپردازند، شاید بتوان سوزان پیرس را هگلِ اصحاب موزهشناسیــ یا آنطور که خود او ترجیح میدهد، موزهپژوهیــ دانست. تلقی او از موزه بهمثابهی محل نگهداری فرهنگ مادّی و درگیری نظری او با اشیاء موزه به میانجی مفاهیم هگلیـ مارکسیای مانند بیگانگی و شیءوارگی، او را شایستهی چنین عنوانی میکند. یکی از مهمترین نقاطی که نشاندهندهی جایگاه برجستهی پیرس در مطالعات مربوط به موزه و کلکسیون(سازی) است. تقسیمبندی روشنگر او از سه نوع گردآوری است:
سوزان پیرس
گردآوری یادگاری، گردآوری فتیشیستی، و گردآوری سیستماتیک. در توضیح اجمالی این تقسیمبندی، میتوان پیوستاری را متصور شد که در یک سر آن «گردآوری یادگاری» همچون منتهاالیه سوبژکتیویستیِ هر نوع گردآوری قرار دارد. در سر دیگر آن «گردآوری فتیشیستی» همچون منتهاالیه ابژکتیویستیِ هر نوع گردآوری؛ در میانهی این پیوستار نیز «گردآوری سیستماتیک» بهمثابهی برآیند یا همنهاد دیالکتیکی این دو نوع گردآوری قرار دارد. گردآوری نوع اول، افزون بر صفت سوبژکتیو (ذهنینگر) با صفت رمانتیک هم شناخته میشود. گردآوری نوع دوم، علاوه بر صفت ابژکتیو (عینینگر) با صفتهایی مثل بدوی و بورژوایی هم قابل تعریف است. بر طبق تعریف سوزان پیرس، یادگارها (souvenirs)، که طیف گستردهای از اشیاء ممکن را شامل میشوند،
«اشیائی هستند که وحدت مجموعهایِ خود را از دو طریق به دست میآورند. یا از طریق ارتباطشان با یک شخص واحد و سرگذشت یا تاریخچهی حیات او، و یا از طریق ارتباطشان با گروهی از افراد، مانند یک زوج مزدوج، یک خانواده یا، فیالمثل، گردانی از سربازان که در این مورد خاص بهمثابهی یک شخص واحد عمل میکنند. […] یادگارها بخشهای لاینفکی از تجربهای مربوط به گذشتهاند. […] آنها مسطورههایی (samples [در برابر مثال یا examples]) هستند از رویدادهایی که میتوان به یادشان آورد، اما نمیتوان آنها را زیست.
لحن و مایهی آنها صمیمانه و تلخوشیرین است. و ریشههایی نیز در تمنای نوستالژیک برای گذشته دارند. گذشتهای که بهتر و کاملتر از زمان حالِ دشوارِ کنونی انگاشته میشود.» (پیرس ۱۹۵: ۲۰۰۳) سوزان پیرس در تکمیل تعریف کمابیش پدیدارشناسانهی خود از یادگار مینویسد. آنها «رویدادهای عمومی را خصوصی میسازند، و تاریخ را به درون سپهر شخصی میبرند. بدین ترتیب، به همگان امکان درک چیزی را میدهند که در غیر این صورت تجربههایی غیرشخصی و گیجکننده میبود. (به نقل از استیوارت ۵۰-۱۳۲: ۱۹۸۴).
دیدگاه رمانتیک
اینچنین، یادگارها جوانیِ ازدسترفته، رفیقان ازدسترفته، و خوشبختی ازدسترفته هستند. آنها اشک چیزهایند. […] یادگارها از همهجهت بهشدت رمانتیکاند. […] بر طبق دیدگاه رمانتیک، همهچیز و، بهویژه، همهکس جایی در کلیت ارگانیک حقیقی دارد. کلیتی که جامع روابط انسانی، تداوم سنتی زمان ماضی در دل زمان حال، منظره و چرخهی فصول است. نگاه رمانتیک از ما میخواهد باور کنیم زندگی نه فقط ازهمگسسته، مغشوش، و بیریشه نیست. بلکه، برعکس، آکنده از زیبایی و معناست.» (همان، ۱۹۶) و این تصویرپردازیِ کمابیش زنده از مقولهی «یادگار» چنین ادامه مییابد:
«یادگارها بخش مهمی از تلاش ما برای معناسازی سرگذشتهای شخصی خودمان، شاد یا ناشاد، هستند. بخش مهمی از تلاش ما برای خلق یک خودِ ذاتی شخصی و اجتماعی هستند که حول محور داستان زندگی منحصربهفرد خودمان شکل گرفته است. و بخش مهمی از تلاش ما برای تحمیل این نگره به جهانی بیگانهاند.» (همان، ۱۹۶) سوزان پیرس در تعریف گردآوری فتیشیستی، بهعنوان نوعی گردآوری وسواسی یا افسونزدهوار، مصداقیتر عمل میکند. از آن به کردوکاری تعبیر میکند که در آن «منظورْ به دست آوردن و جمع کردنِ هرچه بیشترِ اقلامی از یک نوع واحد است. و در آن، انباشتن و جمعآوری تنها با مرگ، ورشکستگی، یا تغییر ناگهانیِ علاقه متوقف میشود» (همان، ۱۹۷)
در تعریف فنیتر صفت «فتیشیستی» در اصطلاح گردآوری فتیشیستی، سوزان پیرس بهطور طبیعی به ادبیات مارکسیستی مراجعه میکند. پس از نقلقولی از تری ایگلتون، از دنیل میلر، که یکی از مهمترین راهنمایان او در گشتوگذارهای هگلیاش در فرهنگ مادّی است، نقلقول میآورد: «دنیل میلر در بحث ۱۹۸۷ خود دربارهی فرهنگ مادّی و مصرف انبوه مدرن از این صحبت میکند که چگونه «آن رویکردی به جامعهی مدرن که تمرکزش بر روی شیء مادّی است. همواره در معرض خطر فتیشیستی به نظر رسیدن است. خطری که همانا غفلت از یا سرپوش نهادن بر مناسبات اجتماعیِ واقعی بهواسطهی توجه فراوانش به شیء بهخودیخود است…