بخشی از مقاله:
خادمی: خانم امیرابراهیمی یکی از ویژگیهای مهم کار هنری شما این بوده که خیلی زیاد و متنوع کار کرده اید. یک نقاش چطور میتواند اینقدر چیزهای متنوعی را در ذهن خودش جا بدهد. خودتان این تنوع را چگونه توضیح میدهید و چطور میتوانید کارهایتان را دستهبندی کنید؟
امیرابراهیمی: بله، من تا به حال دستکم در حدود هفت هشت دوره کاری داشته ام که هرکدام به نوعی با زندگیام یعنی با تجربهها، شرایط اجتماعی و حالات مختلف روحیم ارتباط داشته. اگر خیلی کلی بخواهم دستهبندی کنم این دورهها از نظر گرایش سبکی و زبانی معمولاً بین دو قطب واقعگرایی و بیانگرایی نوسان داشته و در دورههای مختلف گاهی این و گاهی آن دیگری بیشتر غلبه میکرده و به عقیده خودم در طول زمان این دو گرایش به هم نزدیکتر شده اند. این تقسیمبندی کلی البته جدا از مسئله تکنیک و موضوع کارهاست که آن هم خود تنوع قابل ملاحظهای دارد.
افسریان: اگر ممکن است قدری بیشتر دربارهی این دورهها توضیح بدهید.
امیرابراهیمی: در دورهٰی اولیه کارهایم که از سال ۴۷ تا ۵۲ | ادامه داشت، گرایش مسلط نقاشیهایم بیانگرایی بود. در این دوره صدها و شاید هزارها طراحی و نقاشی با گواش و رنگ و روغن و گاه کلاژ و حکاکی از موضوعات مختلف ذهنی به خصوص حالات مختلف چهره و منظرههای خیالی کار کردم. هنوز در دانشکده حقوق تحصیل میکردم که در سال ۵۱ اولین نمایشگاهم را از این نقاشیها برگزار کردم. با شروع دورهی واقعگرایی در نقاشیهایم، این نوع کار تا سال ۷۱- ۱۳۷۰ به حاشیه رفت. در این سال در مجموعهی «صورتها و صورتکها» تقریباً با همین بیانگرایی اما با استفاده از تکنیک حجمسازی با پاپیه ماشه روی بوم، به آن ها برگشتم. با این تفاوت که در این دوره، درونمایهی اصلی کارها کاملاً اجتماعی و واقعگرا بود و بنابراین مجموعهی «صورتکها» یکی از نقاط مشخص پیوند بین این دو گرایش سبکی در نقاشیهایم بود. اما از سال ۵۲ تحت تأثیر شرایط اجتماعی آن دوران و با گرایش روزافزونی که به کار روی موضوعات اجتماعی پیدا کردم، با سرسختی و کار مداوم از طبیعت و مدل، سعی کردم به بیان طبیعی و واقعگرا نزدیک شوم. در سال ۱۳۵۵ برای تحصیل در رشتهی هنرهای زیبا به آمریکا رفتم و آموزشهای آکادمیک این دوره به کارم کمک بسیار کرد…
.
پیشنهاد مطالعه: فهرست مقالات «ثمیلا امیرابراهیمی»