معرفی مقاله:
در سه یادداشت کوتاه، علیرضا رضاییاقدم سعی داشته به عناصر اصلی نقاشیهای منصور قندریز بپردازد. علاوه بر این به قرار گرفتن عناصر در کادربندی و تأثیر قندیر از زادگاه و فضایی که در آن رشد کرده است نیز توجهی داشته. در روند کاری قندریز میتوان آثار متفاوتی را مشاهده کرد. از آثاری که فیگورها و محیط نقش اصلی آن را بازی میکنند تا نقاشیهای انتزاعی که مخاطب میتواند برداشتهای متفاوت از آن داشته باشد. این سه متن نگاهی به این تفاوتها و نحوهی ارائهشان نیز داشته است.
.
بخشی از مقاله:
در تابلوهایی که منصور قندریز در تبریز کشیده روایت بر صحنهای طبیعی روی میدهد. فضا بیابانی است اما رنگمایههای گرم نخودیاش و آسمان آبی خاکستریاش فقیر نیست، غنی است. اگر نقاشان پریمیتیو آمریکای لاتین اسطورههایشان را در جنگل بازنمایی میکنند، قندریز اساطیرش را بر کویرهای ایران میبیند. هرچند که در تجسم آنها تنها سنت ایران دخیل نیست و تمهیدات هنر مدرن غرب را میتوان مشاهده کرد. در تابلوی بازگشت انحنای سیال خطوطِ محیط بر بدن مرا به یاد رضا عباسی میاندازد و توازن رقصان خطوط پیکرهْ قلم ماتیس را تداعی میکند. بزرگی و تنهی حجیم فیگور را نیز پیشتر در کار پیکاسو دیدهایم. او نیز به بدویتگرایی رمانتیک و رهایی طبیعی اشاره میکرد اما فیگورهای قندریز عاری از برهنگی وفراغبالی آنهاست.
نقشمایهی اسب در نقاشیها و طراحیهای اولیهی قندریز بارها تکرار میشود. اسبهایی در ساحت آزاد و طبیعی و یا تصاویری رمانتیک از اسب و سوار، همچنین اسبی تنها در پسزمینهی سفید و یا در مواردی انسان تلفیق شده با فیگور انسان. اسب ـ انسانها کهنالگو و خیالی اساطیریاند. بیانگر آرزوی پیوند با طبیعت. کسب قدرت، سرعت و تنومندی چهارپایان و همزمان وجود خرد انسانی. اسب ـ بودن به مثابهی نیروی شکیل و سالم طبیعت و ترکیب توازن و استقامت. بهعبارتی جمع صلحآمیز و جداییناپذیر غریزه و عقل.
بنابراین اسب استعارهای از طبیعت جسمانی و فیزیولوژی بدن است و تلفیقش با بدن انسانی میتواند از آرزوی ایدهآل حل بیگانگی با طبیعت ناشی شود. از این رو در طراحیهای متقدم قندریز با مسئلهی بازگشت و اصالت به شکل کلی و مفهومی روبهروییم. این بدویگرایی در نقاشی مدرن باسابقه است و نشان از افسوس بر این زخم بیگانگی با طبیعت دارد.
قندریز با تأثیرپذیری از وجه بیانگر اشکال انتزاعی در کارهای خوآن میرو و پاول کله، به آن سرچشمهی آفرینشی که کله ادعایش را داشت میرسد. اما شکل آزاد و منتزعی که از ضمیر هنرمند غربی بر سطح بوم مینشیند در کار قندریز به سد یا نظام گزینشی «شرقی» برخورد میکند. در اینجا مرز تعیینکنندهای وجود دارد. هنر قندریز همان خصلتی را نشان میدهد که هنر انتزاعی فرهنگ اسلامی را با هنر انتزاعی غرب جدا میکند. همان وجه غیرشخصی و قاعدهمندی که از قانونی عام سخن میگوید، مفهومی فرافردی که در روح معماری و دستساختههای هنری و مناسک جمعی تسری مییابد.
در آثار انتزاعی قندریز اگر دقیق نگاه کنیم با تنشی بسیار درونی بین این نگاه قانونمند و آزادی مدرنیستی مواجه میشویم. دوگانهای که در هم آمیختهاند و به ترکیبی زیبا منتهی شدهاند. ترکیبی زیبا مانند دیالکتیک درونی عبارات شاعرانهی مولانا: «ساکن روان»، «بحر بیکران»، «گویای بیزبان» و «ظاهر نهان». این تنش درونی و مازاد به جا مانده از صلبیت موتیف سنتی است که کنش متأملانهی مخاطب را فعال میکند.