معرفی مقاله:
در مقالهی پیش رو به بررسی وقایع اجتماعی و آثار اجتماعی و سیاسی این وقایع بر هنر و آثار آن و بطور کلی در تاریخ هنر مورد بررسی قرار میدهیم. اگر تاثیر سیر یک انقلاب در روند شکل گیری یک اثر هنری برایتان جالب است پس با ما در این مقاله همراه شوید:
لوکاچ در ۱۹۳۴ اولین مقاله از سلسله مقالاتش را در نقد اکسپرسیونیسم که در دهه ۲۰ و ۳۰ گرایشی پیشرو و رهاییبخش محسوب میشد که بر ضد نابرابری و اقتدار بود را منتشر کرد و طی سالهای بعد این نقد را ادامه داد.مبنای استدلال لوکاچ این بود که تاکید یک جانبه و اغراقشدهی اکسپرسیونیسم بر درد و ررنج و بیگانگی تا آنجا پیش میرود که هر نوع کلیت قابل اتکایی که این وضعیت را قابل فهم کند، در این هنر فرو میپاشد و سوژههای سیاسیای تولید میشوند که تماماً انسانیتزدایی شده و فاقد قدرت خلق یک جمع سیاسی خودبسندهاند. اگر مردم آنچیزی بشوند که اکسپرسیونیسم تلاش میکند نشان دهد، اساساَ امیدی به رهایی نمیتوان داشت، چرا که برای پیروزی در یک انقلاب به مردمی غیر از عدهای موجود فروپاشیده و ناانسان نیاز است. لوکاچ قدم فراتر گذاشت و پیشبینی جسورانهای کرد. آنچه که اکسپرسیونیسم به عنوان مردم ارائه میکند، نه تنها به سمت انقلاب حرکت نمیکند، بلکه این جمع، بیش ازآنکه به انقلاب نیاز داشته باشند، به انسانهای مقتدر و قهرمانهای ناجیای نیاز دارند که آنها را به سمت آنچه که خود ناتوان از انجام آنند، رهبری کنند.
.
بخشی از متن:
تأمل دربارهی امر جمعی در هنر را نمیتوان از تأمل در باب ماهیت جمعیت به عنوان پدیدهای سیاسی جدا کرد. اینکه جمعیت چیست و امر جمعی در جوامع معاصر چگونه ساخته میشود، پرسشی نیست که صرفاً به عنوان امری پیشزمینهای در بررسی هنر اجتماعی مطرح باشد. هنری که اجتماعی است ــ و همهی هنرها کم و بیش چنیناند ــ خود فعالانه در حال مشارکت در این بحث و جزئی از مسئله است. هدف از بررسی اجتماعی هنر، نه پیدا کردن رابطهی بین دو حیطهی مستقل (یعنی امر جمعی و هنر)، که دقیقاً پرسش از نقاط تلاقی این دو حوزه است. در این منظر، برخلاف آنچه ممکن است در آغاز تصور شود، از وزن مجادلات زیباییشناختی به نفع مباحث جامعهشناختی کاسته نخواهد شد. …