زبان نوعی نظام ارتباطی است که با جهان واقع سازگار شده است؛ هرچند به زعم ویتگنشتاین، به عنوان مدلی برساخته (مصنوع) لزوماً با واقعیت انطباق ندارد. این نظام ویژگی طبیعی و ایستای جهان محسوب نمیشود، اما طیف گستردهای از نقشهای مختلف آن را پوشش میدهد. به علاوه، اگر قطعات زبانی را از بافت کارکرد حقیقی آن جدا نماییم، آنگاه کاملاً بیخاصیت به نظر خواهند رسید. قراردادهای زبانی به طور آشکاری با مسائل و موضوعات فلسفی در ارتباط است، تا جایی که فلسفه تحلیل کلی توانمندیها و محدودیت های تفکر بشری قلمداد شود. اگر قرار باشد فیلسوف مفاهیم را تشریح کند، بنابراین باید ساختار مفاهیم را درک کند و از شبکهی پیچیدهی قواعد موجود در بطن شیوه و کاربرد واژهها نیز آگاه باشد. ویتگنشتاین کل فلسفهی خویش را به مثابه «نبردی علیه افسونزدگی آگاهی ما از سوی زبان» میداند. ماگریت نیز درنقاشیهایش با استفاده از تصاویر و واژهها، در صدد روشنگری اغتشاشها و سادهسازیهایی برآمد که ریشهی عمیقی در عادات زبانی ما دارند- چنان که حتی اغلب از توجه ما بهدور میمانند. این کاوشها، همچون قسمت اعظم مضامین مهم آثار ماگریت، در اواخر دههی ۱۹۲۰ به منصهی ظهور رسیدند.
پیشنهاد مطالعه: مقالاتی پیرامون «رنه ماگریت»
بخشی از مقاله:
اشیاء (ابژهها) در روابط انسانی ممکن است به دو طریق کاملاً متفاوت مورد اشاره قرار گیرند: یکی استفاده از نام آنها و دیگری نشان دادن تصویری که دارای شباهت یا عدم شباهت به آن شیء (ابژه) است. اما رابطهی میان شیء نامیده شده و نام آن [اسم و موسوم] رابطهای است که به طور دلبخواه برقرار میشود، چرا که همبستگی میان هر واژه و شیء آن تنها به واسطهی یک قرارداد معناشناختی پدید میآید.
در میان آن دسته از آثار ماگریت که به رابطهی بین واژهها و اشیاء (ابژهها)، یا نظامهای زبانی و تصویری مبتنی بر بازنمایی مربوط میشوند، یکی از نقاشیهای راهنما اثری با عنوان کلید رویاها است. از این نقاشی دو نسخه تصویر شده استو هر دو حاوی چهار تصویر با موضوعات متفاوت هستند که درون کادری مشبک قرار گرفتهاند و همچون کتابهای مصور کودکان نامگذاری شدهاند. نامهای سه شیء (ابژه) اول نادرست است: یعنی تصویر و نام نوشته شده در زیر آن به یک چیز واحد اشاره نمیکند، اما در نمونهی چهارم میان شیء تصویر شده و نام زیر آن مطابقت وجود دارد. نقاشی دیگری از ماگریت، همزمان با این دو اثر، وجود دارد به نام کاربرد واژهها- شماره یک که تصویری از یک چپق است و زیر آن نوشته شده است: «این یک چپق نیست» . در میان مضامین ماگریت، نقاشی کلید رویاها بیشترین دلالت فلسفی و دشواری عقلانی را پدید آورد. او در اینجا با آن گونه خطاهایی سر و کار دارد که ناشی از ساختار دلبخواهی زبان است و از همین رو، منجر به سوء تعبیرهای فلسفی میشود. خطاهای مذکور در وجوهی ریشه دارند که بخش عمدهای از اندیشهی عادی و روزمره را تشکیل میدهند و از فرط آشنایی اغلب مخفی میمانند.
تصویر نقاشی شده از چپق علاوه بر این که ما را وادار میکند با چنین دقتی به یک چپق بیاندیشیم، نیز موجب میشود – به عادت سوء استفاده از دلالتگری زبان- بگوییم: «این یک چپق است». اما به عقیدهی ماگریت تصویر با جنبهی محسوس چیزها مشتبه نمیشود و بر همین اساس، زیر این تصویر نوشته است: «این یک چپق نیست». (دلبستگی ماگریت به درست انگاری موجب شد سالها مایهی نفرت و بدبینی منتقدین خاصی گردد که او را به تاریکاندیشی متهم میساختند و معتقد بودند او به امید و اعتماد ما به آنچه که میبینیم، خیانت میکند). اما، این خود زبان است که چنین شرایطی را پیش پای ما مینهد. ماگریت نیز، همانند ویتگنشتاین، به دنبال راهی بود که به ما اجازه دهد تا از منطق به قصد در هم شکستن سلطهی واژهها و افشای اغتشاشهایی استفاده کنیم که از فرمهای موجود در خود زبان نشأت میگیرند – اغتشاشی که اگر کسی قادر به مشاهدهی مسائل فلسفی مورد بحث نباشد، هرگز برایش آشکار نخواهد شد. به عنوان مثال همانطور که ویلیام جیمز (William James) زمانی، خاطر نشان کرده بود، واژهی «سگ» هرگز گاز نمیگیرد، در واژهی «چپق» نیز هیچ چیز خاصی شبیه چپق وجود ندارد. ماگریت و ویتگنشتاین همزمان، بدون اینکه اطلاعی از هم داشته باشند، تحلیلی درمانشناسانه از بینظمیهای منطقی و مشخصی که زبان پدید میآورد، آغاز کرده بودند.