ایوا برامبرگر در اين مقاله چارچوبی نظری و تجربی دربارهی نقش تايپوگرافی از نظر فن بيان را در اختيارمان خواهد گذاشت. او يافتههايی پژوهشی ارائه میکند که اين چارچوب را میآزمايد. به عقیدهی او تايپوگرافی، بهمعنای واقعیِ کلمه، زيرساختی است که طراحی متونِ کلامی بر آن بنا میشود. همچنين تايپوگرافی در سطوح مختلف متن عمل میکند. و جايگاه آن، هم به کلام و هم به تصوير وابسته است. به عقیدهی او امروزه هر گونه چارچوب نظری برای مطالعهی فن بيان تايپوگرافی بايد همزمان بر فن بيان کلامی و ديداری تکيه کند.
بخشی از مقاله:
با اينکه کلمات در بيان شفاهی ريشه دارند، نوشتار آنها را بهشکل بیرحمانهای به حوزهی تصوير قفل میکند. نوشتار، زبانی بدون زمينه را ممکن میکند. بهمعنای کلامی که میتواند از مؤلفش جدا شود. پيشرفت چاپ اين تغييرات را بسط داد. برای مثال، خوانايی بيشتر متون چاپی، در مقايسه با دستنوشته، امکان خوانش سريع در سکوت را فراهم کرد. اين امر تعامل کاملاً فردی با متن بود که پيش از آن در يک فرهنگ شفاهی وجود نداشت.
طراحان گرافيک هميشه مدعی بودهاند طراحی در خدمت اهداف فن بیان است. برای مثال، هورلبرت (۱۹۸۱) سه کارکرد اصلی برای طراحی قائل است: ترغيب و تشخيص و آگاهیدادن. درحقيقت، او طراحی را بهشکلی تعريف میکند که گويی فرآيندی مقايسهشدنی با نوشتار است. و حاصلش بايد با هدف و بستر ارتباط متناسب باشد. رويکرد اغلب طراحان معاصر به طراحی اين است که خواننده برای خلق معنا با متن تعامل میکند. با وجود تمايز تفکر کلامی از ديداری، «انديشيدن» و «ديدن» را نمیتوان از هم جدا کرد. خط ميان انديشيدن و ديدن در يونان باستان و آثار افلاطون کشيده شد. در آن زمان دربارهی فعاليتهای حسانی، مانند ديدن، ظنی وجود داشت. و درمورد حوزههای مربوط به آن، مانند هنر، بر اين اساس کوتاهی شد.