اگر نمود اقتصادی نئولیبرالیسم تشدید نابرابری باشد و نمود سیاسیاش خصوصیسازی و حذف نظارت دولت، بیتردید نمود فرهنگیاش مصرفیگرایی عنان گسیخته است. جولیان استالابراس در مقالهی «فرهنگ مصرفی» به این مصرفگرایی عنانگسیخته و ارتباط آن با جهان هنر پرداخته است. به اعتقاد او نظم نوین جهانی باعث شد دنیای هنر با جهانیسازی و البته تحت فشار روزافزون رقیب و همراه دیرینهاش، فرهنگ تودهای قرار بگیرد. حال اگر کالاها با این نظم نوین جهانی و همراهی فرهنگ توده سوی فرهنگیشدن میروند دیگر چه جایی برای هنر باقی میماند؟
این دغدغهای بسیار قدیمی است که مدرنیسم و همچنین پستمدرنیسم به اشکال گوناگون با آن دستوپنجه نرم کردهاند. زیرا همیشه جای این ترس باقی است که دیگر هنر ممکن نیست. چراکه جهان محصولات از زیباشناسی اشباع شده است. و تلفیق هنر و زندگی چیز تازهای خلق کرده است. چیز تازهای که جهان مصرفی با کمک سرمایه و تجارتش آن را به کالایی فرهنگی و خوشآب و رنگ تبدیل کرده. و حتی توانسته ویژگی شورش را که زمانی از آنِ آشوبگران و آوانگاردها بوده نیز همچون کالایی فرهنگی عرضه کند. استالابراس اما در این مقاله تأثیر کالایی شدن هنر را بر آثار هنرمندانی همچون ولفگانگ تیلمانس نیز از نظر گذرانده و سعی کرده نشان دهد که چگونه نگاه هنرمند اما میتواند همچنان با فاصله و با استفاده از هنر، چیزی نو بیافریند.
بخشی از مقاله:
هنرمندان معاصر معمولاً با مسئلهی فرهنگ مصرفی با شيفتگی و نگرانی برخورد میکنند و براي هر دو واکنش دليل خوبی وجود دارد. آنان شيفتهی فرهنگ مصرفی اند چرا که بهنظر میرسد مصرفگرايی هرچه بيشتر فرهنگی میشود. و به همان ميزان که به چيزهای مادی میپردازد به فروش يا صرفاً نمايش تصاوير، صداها و کلمات نيز میپردازد. نگران فرهنگ مصرفیاند چرا که موتورهای اين توليد، بسيار عظيماند و در آنها سرمايهگذاری بیمضايقهای میشود. و محصولشان بسيار جنجالبرانگيز و همهجاحاضر است. اگر کالاها به سمت فرهنگیشدن بروند، ديگر چه جايی برای هنر باقی میماند؟