«عکاسی، هنر امر واقعی» به قلم جفری بچن (Geoffrey Batchen) مورخ عکاسی و برگردان پیمان چهرازی است. امروزه ما با پرسشهای از قبیل «عکس چیست؟» مواجه میشویم. این پرسش با قراردادن خودِ عکس در کانون توجه و تبدیل آن به امری فرهنگی، درباب ماهیت عکاسی تأمل میکند. این عکاسی که دیگر گواه روشنِ دیدگاه منسجمی به دنیا نیست، از رهاکردن مهار ابتکارعمل به روال معمول امتناع میکند. «عکاسی»، با برجستهکردنِ شیوهی تولید عکس و انعطافپذیرکردنِ معنا، و با بدلکردنِ همزمانِ عکس به شیء مادی و پرسشی فلسفی، از ما میخواهد حقیقتاً به آنچه در گالری و بیرونِ آن میبینیم و به نحوهی دیدنمان توجه کنیم؛ عکاسی از ما میخواهد دقیقاً به آنچه دربرابر دیدگانمان است بنگریم. به زعم جفری بچن عکاسی از ما میخواهد امر واقع را دریابیم.
بخشی از متن:
اخیراً هنرمندان بهشکلهای متنوعی، با سوزاندن، خراشیدن، رنگکردن، لکانداختن، چروککردن، آراستن و نقشانداختن بر کاغذهای عکاسی، از این ایده بهرهبرداری کرده و از این طریق کاغذهای عکاسی را همزمان به ساختارهای تصویری و پدیدههای دلبخواهی دنیا بدل کردهاند. تصادف و احتمال، شکل نهایی اثر را تعیین میکنند؛ درنتیجه این آثار هیچ عنوانی به خود نمیگیرند یا نظیر مورد راسیتر، عنوانشان توصیف سرد و بیروح فرآیند یا مواد سازندهی آنها را شامل میشود. تأکید بر فرآیند بهعنوان عامل تعیینکنندهی معنا و فرم مادیِ اثر «عکاسی» را به تاریخ هنر مفهومی یا دستکم بهروایت سول لوویت از آن در ۱۹۶۹، پیوند میدهد: «اثر هنری یک نظام است؛ اثر هنری دیداری نمونهای از یک نظام است. وجوه دیداری را نمیتوان بدون فهم نظام فهمید. چیستیِ اثر اهمیت اصلی را دارد، و نه آنچه ظاهر اثر نشان میدهد».
بااینحال تعبیر تبارشناسانهای که هماکنون از «عکاسی» ارائه شد محدودیتی دارد. عکسها غالباً بهمثابه زیرمجموعهی آثار هنر مفهومی جلوهگر میشوند، ولی تقریباً همیشه چیزی بیرون از خود را به تصویر میکشند…