بخشی از مقاله:
یک روز
در پیراهنی که پوشیدهای خواهی مُرد
و بوی تنت را
صابون خواهد برد
«بیژن نجدی»
هرگز عباس مرادی را ندیدهام ولی دوستش دارم. بخاطر ثبت شاعرانۀ اشیاء اطرافش، و ما چه زود بدون دریافت او از دست دادیماش. عکاسی که در اوج فعالیتهایش با داشتن مسیری طولانی در پیشرو، ما را ترک کرد. ولی با وجود کامل طی نکردن این راه توانست خود را همیشه در ذهنمان ثبت کند، مانند عکسهایش و تا ابد باقی بماند. مسیری که شاید همۀ ما بتوانیم تا انتها آن را طی کنیم ولی چنین تأثیری را نگذاریم. او از آنچه در پیش روی داشت، حسی گرفت، و به ما انتقال داد، شیوارگی را از بین برد و حق زندگی کردن را به اشیاء داد.
بازی نور را خوب و زیرکانه ثبت کرد چون با آگاهی کامل از عناصر بصری در کارهایش استفاده میکرد. فرم، سطح و نور هرکدام نقشی اساسی را در تصاویرش بازی میکنند، هرکدام به نحوی، بدون کمارزش بودن یکی. و تمام این عناصر در کنار هم در یک مجموعه به القاء حس عکسها کمک شایانی میکند.
در تصاویر عباس مرادی انسان حضوری فعال دارد، حاضری غایب. درست مانند خودش که با وجود عکسهایش، نبودش مثل حضور است.
نقل قول ستایشآمیز امت گاوین از عکس انسل ادمز را در مورد یکی از طبیعت بیجانهای عباس مرادی بکار میبرم «عکس او قابلیت این را دارد که مفاهیمی از زندگی را بیان کند.»
چند شیشۀ آبغورۀ پر در کنار هم و پس زمینهای محو و ناواضح همراه خطوط مشکی عمودی و مایل، و شیشهای خالی در گوشۀ کادر که با بازتاب نور حاکم بر تصویر، توجه ما را به خود جلب میکند.
.
پیشنهاد مطالعه: مقالاتی پیرامون «عباس مرادی»