
بخشی از متن:
چیزی که جالبه این نکته است که عکسهای آن دوره بازتاب سلیقهی زمانهاش بود. یعنی بیشتر، عکس نشانگر درگیریهای ذهنی عکاس با مقوله تکنیک است. عکسهایی در آن دوران ارزش داشت که به لحاظ تکنیکی به اصطلاح خوب بار آمده باشد. این را هم بگویم که همه جور مواد و کاغذ و دارویی هم برای این تجربه کردنها در بازار موجود بود. من هم در این دوران بیشتر با دوربینم پراکنده کاری میکردم و از هر چیزی عکسبرداری میکردم.
اتفاقات گسستهای در این دوران برایم پیش آمد. از جمله این که سال ۵۵ به دعوت یونسکو، یک دوره آموزش کتابسازی را در ژاپن گذراندم. اتفاقاً آنجا به طور داوطلبانه قبول کردم که برای تکمیل مجموعهای که در دست انتشار داشتند، از سازهای ایرانی و همچنین بازی کودکان در ایران عکس بگیرم. این سری عکسها، شاید نخستین تصاویر چاپشدهی من باشند. از اینجا به بعد دیگر عکاسی برایم شکل جدیتری گرفت.
شروع آن مجموعه هم خیلی ساده بود. یادم هست که در کلاسهایم همیشه از دست شاگردانی که برای عکاسی نکردنشان بهانه میآوردند که نتوانستیم سفر برویم، یا موضوع خوبی در دست نداشتیم، و هیچ چیز جالبی ندیدیم و… متعجب میشدم. این بود که تصمیم گرفتم به شکل عملی نشانشان دهم میشود در هر جایی، از هر موضوعی عکس گرفت. این بود که خودم را سوژه قرار دادم و در اتاق کارم که فضایی ۴×۴ متر بود تمام این عکسها را تهیه کردم.
در مورد اسطورهها باید عرض کنم که خیلی سال است درگیر آنها هستم. مثلاً «پروکرست» یکی از شخصیتهای اسطورهای است که مثالش در خانوادهی ما زیاد زده میشود. به هر حال بستری که آدم در آن رشد میکند و طی مسیر میکند، بسیار مهم و تأثیرگذار است. من از طریق یکی دیگر از داییهایم (که اتفاقاً مترجم بود و شاید علاقهی من به ترجمه هم ناشی از تأثيرات او باشد) با پروکرست آشنا شدم. حتی قبل از اینکه بر فضای عکاسی متمرکز شوم، تجربیاتی در حوزه ادبیات هم داشتم.