معرفی مقاله:
یوهان ولفگانگ فُن گوته (۱۸۳۲ـ ۱۷۴۹) در کنار هومر، دانته و شکسپیر از اساطین اربعهی ادب اروپا به شمار میرود. او نه تنها در همهی انواع ادبی شاهکارهای بیهمتا خلق کرده، بلکه فراتر از شعر و ادب در زمینههای دیگری هم مانند تاریخ و علوم طبیعی نظریههایی بدیع از خود بهجا گذاشته است. تفسیر اشعارِ او تاریخی طولانی دارد. در این مقاله پارسا توکلی میکوشد با طرح مفهوم شرق نزد گوته توضیح دهد شرقی که او در دیوانِ غربیـ شرقی از آن صحبت میکند، جغرافیای خاصّی را دربرمیگیرد. این جغرافیا بر خلاف نظر برخی محققین روح و عاملِ وحدتبخشِ آن اندیشهی ایرانی است. او در این مقاله براساس نوشتههای گوته این نظر را بیشتر بررسی میکند.
.
بخشی از مقاله:
با اینکه انقلاب فرانسه و جنگهای ناپلئونی و سقوط امپراطوری مقدّسِ رم گوتهی سالخورده را مأیوس ساخته بود، ولی با تغییرِ ضرباهنگِ اروپا ترجمههای جدید از منابع عربی، ترکی و فارسی بیش از پیش رونق یافتند. در ماه مه ۱۸۱۴ او نسخهای از دیوان حافظ به ترجمۀ یوزف فُن هامرـ پورگشتال را از ناشرش فریدریش کُتا هدیه گرفت. و به محض خواندن مصمّم شد نسبت به آن واکنش نشان دهد. او در دورهی عُسرت، طراوتِ اشعارِ حافظ را تسلّیبخش یافت و آن را تلنگری برای سرودن دوباره دانست.
پس در خلال سفری از وایمار به فرانکفورت پنجاه و سه قطعه شعر سرود. «با ارجاعِ پیوسته به دیوانِ غزلسرای پارسی محمّد شمسالدین حافظ»، و ظرف کمتر از یک سال این تعداد را به صد شعر با ارجاعاتی به آثار شاعرانی سوای حافظ بالغ نمود. در حالی که در جغرافیای واقعی او به غرب سفر میکند، در عالم خیال به یاری شعرِ حافظ به شرق میگریزد. پس از سرایشِ اشعاری در ماهِ مه ۱۸۱۸ کتابِ دیگری از فُن هامِر به دستش میرسد با عنوانِ تاریخ صنایع شعریِ ایرانی که خود انگیزهی جدیدی میشود برای شرحی مفصّل بر تصوّرِ خود از مفهومِ «شرقِ پاک». سرانجام در تابستانِ سال ۱۸۱۹ دیوان غربیـ شرقی در دو بخش نظم (در دوازده فصل) و نثر با عنوانِ «یادداشتها و مقالاتی جهتِ فهمِ بهتر» انتشار یافت.
در قسمتِ اوّل دیوان گوته با نزدیک کردن خود به خُلقیاتِ شرقی و استفاده از امکاناتِ شرق به خصوص ایران و زبانِ فارسی در عالم خیال شاعرانه قدم میگذارد. در قسمت دوّم به تحلیل و بررسیِ تاریخی، سیاسی و ادبیِ مشرقزمین، با اولویّت شعر فارسی، میپردازد. در اینجا گوته تلاش خود را بر توضیحِ قوانین عالم خیالِ شاعرانه متمرکز میکند. و اینکه شرقیان تا چه اندازه در تمام شئون تحتِ قوانینی عام زندگی میکنند که در طبیعتِ آنها نهفته است و عالمِ خیال آنها نیز از همین قوانینِ عام تبعیّت میکند.
در زمان سرایش دیوان نظراتِ دیگری نیز، دربارهی شرق، تحتِ تأثیر اندیشههای عرفانی، در آلمان وجود داشت. بنابر نظرِ والتر ف. فایت نویسندهی مقالهی تحقّقِ نفس، انکار نفس و شرق، گوته از اندیشههای اُتمار فرانک، مُستشرق آلمانی متولّد ۱۷۷۰، در درک شرق بهره برده است. فرانک چند سالی پیش از ترجمهی حافظ توسّط فُن هامر کتابی نوشت با عنوان نور از مشرق (۱۸۰۸)، و در آن اندیشهی موطنِ ایرانی آلمانها را مطرح کرد. نوری که از شرق (ex oriente lux) میآید پاک و ازلی است و غرب با دور شدن از اصلِ نور با خود بیگانه شده است.
استعارهی «گریز» را گوته پیشتر حدّاقل دو بار به کار برده بود. یک بار در اتوبیوگرافیِ خود به نامِ شعر و حقیقت گفته بود در کودکی وقتی به تنگ میآمده «به شرق میگریخته» و در کتابهای سِفر پیدایش و خروجِ عهدِ عتیق مستغرق میشده است. و بار دیگر سَفر به رُم (۱۷۸۶) خود را گریزی میدانست که آغاز دورهی جدید ادبی کلاسیک وایمار را رقم زد. اینکه چرا گوته در اینجا نیز از مضمون گریز استفاده میکند دلیل دیگری نیز دارد که کاتارینا مُمزن از گوتهشناسانِ معاصر به آن اشاره کرده است. در سال ۱۸۱۳ درست یک سال پیش از سرایشِ دیوان، گوته کاغذی از دوستی دریافت میکند که بر روی آن ترجمهی سورهی «ناس» نوشته شده بود. «بگو: میگریزم به خدای مردمان از شرِّ وسواسِ خنّاس [فراری]». برای او جالب بود که در اسلام بر خلاف مسیحیت گُریز ناپسند و دور از فضیلت تلقی نمیشود. در حالی که وقتی از سقراط و عیسی خواستند که بگریزند آنها قرار را بر فرار ترجیح دادند.